گنجور

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۲ - پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید (ادامه)

 

از این گنجینه اینجا سالکان را

حقیقت دیده کردی جان جان را

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۱ - سؤال کردن مرید از پیر در حقایق فرماید

 

همه شرعست و تقوی سالکان را

که مییابند اینجا جان جان را

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۱ - سؤال کردن مرید از پیر در حقایق فرماید

 

یکی گنجست مخفی عاشقان را

که میگویند و میجویند آن را

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۴ - در صفات جان و دل گوید

 

وصال اینجاست مر صاحبدلان را

که پیش از مرگ بیند جان جان را

عطار
 

عطار » فتوت نامه

 

پرستش کن خدای جاودان را

مطیع امر کن تن را و جان را

عطار
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱

 

زهی سر بر خط فرمان تو افلاک و ارکان را

چوچابک دست معماری است لطفت عالم جان را

ز ابر طبع لولوء بخش و باد لطف تو بوده

بروز مفلسی بنشانده ی دریا و عمان را

تو کوه گوهری در ذات و من هرگز ندانستم

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

چه خرمی است که امروز نیست زنگان را

چه فرخی است کزو بهره نیست کیهان را

بهار و کام طرب تازه می کند دل را

ضیاء انس و فرح زقه میدهد جان را

بدشت جلوه گری عرضه داد بار دگر

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

زهی فرمانده مطلق جهان را

مشرف کرده نامت هر زبان را

فلک بر تخت شاهی نانشانده

چو تو یک خسروخسرو نشان را

اثرهای بزرگت شاد کرده

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۳

 

آن کس که بنا نهاد این ایوان را

و این طاق روان گنبد گردان را

انگشت شکر در دهن کس ننهاد

تا باز نکرد زهر قاتل آن را

اوحدالدین کرمانی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل دوم

 

چون ندیدی شبی سلیمان را

تو چه دانی ز فان مرغان را

نجم‌الدین رازی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱ - در مدح شیخ حمیدالدین احمد واعظ

 

ای صبا جلوه ده گلستان را

با نوا کن هزاردستان را

بر کن از خواب چشم نرگس را

تا نظاره کند گلستان را

دامن غنچه را پر از زر کن

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل دهم » بخش ۶ - مثنوی

 

با لبت، کو حیات شد جان را

قدر نبود خود آب حیوان را

عراقی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸

 

رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را

فروبرید ساعدها برای خوب کنعان را

چو آمد جان جان جان نشاید برد نام جان

به پیشش جان چه کار آید مگر از بهر قربان را

بدم بی‌عشق گمراهی درآمد عشق ناگاهی

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰

 

بیا ای جان نو داده جهان را

ببر از کار عقل کاردان را

چو تیرم تا نپرانی نپرم

بیا بار دگر پر کن کمان را

ز عشقت باز تشت از بام افتاد

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴

 

ساقی تو شراب لامکان را

آن نام و نشان بی‌نشان را

بفزا که فزایش روانی

سرمست و روانه کن روان را

یک بار دگر بیا درآموز

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶

 

گستاخ مکن تو ناکسان را

در چشم میار این خسان را

درزی دزدی چو یافت فرصت

کم آرد جامه رسان را

ایشان را دار حلقه بر در

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰

 

بیدار کنید مستیان را

از بهر نبیذ همچو جان را

ای ساقی باده بقایی

از خم قدیم گیر آن را

بر راه گلو گذر ندارد

[...]

مولانا
 
 
۱
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
۳۴
sunny dark_mode