رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۷
ای بر همه میران جهان یافته شاهی
می خور، که بد اندیش چنان شد که تو خواهی
می خواه، که بدخواه به کام دل تو گشت
وز بخت بد اندیش تو آورد تباهی
شد روزه و تسبیح و تراویح به یک جای
[...]
فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۹ - داستان دقیقی شاعر
چو از دفتر این داستانها بسی
همی خواند خواننده بر هر کسی
جهان دل نهاده بدین داستان
همان بخردان نیز و هم راستان
جوانی بیامد گشاده زبان
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر شیروی » بخش ۱
چو بنشست بر تخت شاه اردشیر
از ایران برفتند برنا و پیر
بسی نامداران گشته کهن
بدان تا چگونه سرآید سخن
زبان برگشاد اردشیر جوان
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱۳
چنین داد خوانیم بر یزدگرد
وگر کینه خوانیم ازین هفت گرد
اگر خود نداند همی کین و داد
مرا فیلسوف ایچ پاسخ نداد
وگر گفت دینی همه بسته گفت
[...]
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۲۱ - قصیده فتح سومنات و مدح یمین الدوله محمود غزنوی
جان مرا غمت هدف حادثات کرد
تا عشق سوی من نظر التفات کرد
حال مرا و زلف پریشان خویش را
در راه عاشقی رقم مشکلات کرد
تا شاه خسروان سفر سومنات کرد
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قطعات و ابیات بازماندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۰ - همو راست
آزار داری ای یار زیرا که یک زمستان
بگذشت و کس نیامدروزی زمانه زین در
روزی بدین درازی ما از تو جسته دوری
کز تو خطایی آمد، وان از تو بودمنکر
ما با هزار دستان خو داشتیم آنجا
[...]
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۵
هر چه دور از خرد همه بند است
این سخن مایهٔ خردمند است
کارها را بکشی کرد خرد
بر ره ناسزا نه خرسند است
دل مپیوند تا نشاید بود
[...]
خواجه عبدالله انصاری » مواعظ » موعظهٔ پنجم - در نکوهش دنیای دنی و سرزنش از ظلم و تعدی و ناپایداری این ستمکار و بیمداری جور اشرار
مکن که آه فقیران شبی برون تازد
فغان و ناله به عرش و ملائک اندازد
زتیر تخش یتیمان مگر نمیترسی
زسوز سینه پیری که ناوک اندازد
حذر همی کن از آن ناله سحرگاهی
[...]
خواجه عبدالله انصاری » مخاطبات » مخاطبهٔ نهم - در ذکر کیفیت و روش اهل طریقت و مراتب حقیقت و رجحان شریعت بر حقیقت
ایکه جویای راه حق شده ای
وزخطر در پناه حق شده ای
گربدانی شوی حقیقت خواه
بی شریعت مشو حقیقت خواه
تا شریعت نمیکنی حاصل
[...]
ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۵۷
مرا درین تن و این دیدۀ چو لاله ستان
همی فزاید نور و همی فروزد جان
وزین فروزش جان و از آن فزایش نور
نداد بهره از آن چهره جز مرا یزدان
اگر بچشم کسان دلربای من نه نکوست
[...]
ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۶۰
مبارکی و سعادت نمود روی بشاه
از آن مبارک و مسعود تحفهای زاله
چه تحفه ایست ؟ یکی فر خجسته فرزندست
موافقان را شادی فزای و انده کاه
بشهریاری و شاهی تمام نسبت او
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۵۶ - به کشتی نشستن
چو سه روز بگذشت و شد راست باد
به کشتی نشستند و رفتند شاد
به دریا و خشکی ز کشتی کشان
هر آن کس که داد از شگفتی نشان
برفتند سیصد هزاران فزون
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۵ - قصیده
خسروا بیم است کز گیتی برآید رستخیز
تا تو برخیزی به شادی تندرست و شاد خیز
تا بنالیدی تو لختی دوستداران ترا
دیدهها گشتست بارانریز و دلها ریز ریز
رنج و بیماری کشیدی هفتهای آن رفت و ماند
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۵
این چه بند است که بر من غم آن ماه نهاد
دل من برد و ره خون زد و دیده بگشاد
دل من برد بگفتار دل آزار بتی
که همه فعلش بند است و همه قولش داد
بجفا کردن راد است و بدل دادن زفت
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۴
مخالفان ترا گردن ای ملک زده باد
بتیر محنتشان دیده دل آژده باد
ز راستی وز رادیت باد نفس شریف
ز زیرکان و ردان در سرای تو رده باد
خجسته جشن سده بر تو شاه فرخ باد
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۰
گر ندیدی بهشت و حورالعین
اینک این مجلس امیر ببین
جام می را چو حوض کوثر دان
ساقیان را بسان حورالعین
مطربان نشسته در مجلس
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۴
ای پادشاه عالم بایسته پادشائی
رادی و راست گوئی پاکی و پارسائی
پاینده چون زمینی تابنده چون هوائی
هم بر قران وکیلی هم بر زمان گوائی
آن کس که با تو دارد یک ساعت آشنائی
[...]
منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷
در خمار می دوشینم ای نیک حبیب
آب انگور دو سالینهم فرموده طبیب
آب انگور فراز آور یا خون مویز
که مویز ای عجبی هست به انگور قریب
شود انگور زبیب آنگه کش خشک کنی
[...]
منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۳
می ده پسرا! برگل، گل چون مل و مل چون گل
خوشبوی ملی چون گل، خودروی گلی چون مل
مل رفت به سوی گل، گل رفت به سوی مل
گل بوی ربود از مل، مل رنگ ربود از گل
در زیر گل خیری آن به که قدح گیری
[...]
باباطاهر » غزل
دلا در عشق تو صد دفترستُم
که صد دفتر ز کَونین از برستُم
منم آن بلبل گل ناشکفته
که آذر در ته خاکسترستُم
دلم سوجه ز غصّه ور بریجه
[...]