شاه زمینی و پادشاه زمانی
جز بفریدون با هیچ خلق نمانی
جد تو گرچه جهان بپیری بگشاد
تو بگشادی همه جهان بجوانی
جان ولی را همه سلامت و سودی
جسم عدو را همه بلا و زیانی
آن را کش مال خویش روزی باشد
میل ندارد بگنجهای نهانی
عمر بشادی و خرمی گذراند
دائم چو نان که تو همی گذرانی
بخشش و بخشایش است کار تو دائم
زانکه همه رازهای گیتی دانی
جشن خزانست و وقت خون رزانست
خون رزان خور بیاد جشن خزانی
کنون چون به باغ اندرون بگذری
بجز نار و سیب و بهی ننگری
بهم ساخته سیب سرخ و سپید
چو مریخ پیوسته با مشتری
هوا گشت چون نیلگون پرنیان
زمین گشت چون سبز گون ششتری
ز نیلوفر و گل بدل دادمان
می و زعفران چرخ نیلوفری
شده بلبل از باغ و با او شده
گل تازه و ارغوان طری
سیه پوش زاغ آمده با فغان
چو بدخواه شاه جهان لشگری
بملک اندرون جاودان زنده باد
تن از رنج خالی دل از غم بری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی
خداوند امر و خداوند نهی
بآیین یکی شهر شامس بنام
یکی شهریار اندرو شادکام
فلقراط نام از در مهتری
هم از تخم آقوس بن مشتری
چو از مکه پیغمبر ابطحی
به یثرب شد و کار دین شد قوی
تو زین داستان گنجی اندر جهان
بمانی که هرگز نگردد کمی
همی آن کند با من از نیکوئی
که گر باز گویم ترا نگروی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.