گنجور

 
ازرقی هروی

مبارکی و سعادت نمود روی بشاه

از آن مبارک و مسعود تحفهای زاله

چه تحفه ایست ؟ یکی فر خجسته فرزندست

موافقان را شادی فزای و انده کاه

بشهریاری و شاهی تمام نسبت او

زهر دو روی نسب شهریار و زادۀ شاه

نه پادشاه چنو بیند از فراز و نشیب

نه شهریار چنو یابد از سپید و سیاه

ز دیبه سلب باد روز در پوشد

کجا ز غیبه بود تارو پود آن دیباه

کلاه ملک ز شاهان بتیغ بستاند

خزانه شان گه بخشش تهی کند بکلاه

ببزم ورزم ببینی که او چه خواهد کرد

ببدره های زر سرخ و قلبهای سیاه

پسر بود بحقیقت پناه و پشت پدر

چه خوب تر بجهان مر تر از پشت و پناه ؟

هر آنچه خواستی و جستی از خدای بزرگ

بیافتی و بداری ، دگر بجوی و بخواه

چو گل بخند و بیفروز ، زان جهت که هنوز

بباغ بخت تو نشکفت یک گل از پنجاه

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode