گنجور

 
قطران تبریزی

گر ندیدی بهشت و حورالعین

اینک این مجلس امیر ببین

جام می را چو حوض کوثر دان

ساقیان را بسان حورالعین

مطربان نشسته در مجلس

زرد و گریان چو عاشق مسکین

بر یکی سو امیر عبدالله

آن خداوند مهتران زمین

وز دگر سوی بوالمعمر گرد

هست خورشید علم و دانش و دین

تا برون آید از صدف لؤلؤ

تا بتابد از آسمان پروین

دولت و عز میر مملان باد

او بشادی و دشمنش غمگین

او بدیدار میر عبدالله

بر نهاده بکف می رنگین

تا زمین باد شاد باد این زان

تا زمان باد شاد باد آن زین

حاسد آن همیشه چون فرهاد

ناصح این همیشه چون شیرین