گنجور

 
باباطاهر

دلا در عشق تو صد دفترستُم

که صد دفتر ز کَونین از برستُم

منم آن بلبل گل ناشکفته

که آذر در ته خاکسترستُم

دلم سوجه ز غصّه ور بریجه

جفای دوست را خواهان‌ترستُم

مو آن عودم میان آتشستان

که این نُه آسمان را مجمرستُم

شد از نیل غم و ماتم دلُم خون

به چهره خوشتر از نیلوفرستُم

در این آلاله در کویش چو گلخن

به داغ دل چو سوزان اخگرستُم

نه زورستُم که با دشمن ستیزُم

نه بهر دوستان سیم و زرستُم

ز دوران گرچه پر بی جام عیشم

ولی بی‌دوست خونین ساغرستُم

چَرَم دایم در این مرز و در این کشت

که مرغ خوگر باغ و برستُم

منم طاهر که از عشق نکویان

دلی لبریز خون اندر برستُم