حسینی » کنز الرموز » بخش ۲۱ - در بیان رضا و کیفیت آن میفرماید
از رضا خود نیست بهتر منزلی
گوی این بیامد هر دلی
اختیار خود بنه باری نخست
پس رضا اندر میان بربند چست
تا تو از علم حقیقی غافلی
[...]
حسینی » کنز الرموز » بخش ۲۲ - حکایت در دریا شدن مرد صادق
عاشقی در موج دریایی فتاد
عاقلی از ساحلش آواز داد
گفتش ای مسکین برون آرم تو را؟
یا چنین سرگشته بگذارم تو را؟
پاسخش این داد کای روشنروان
[...]
حسینی » کنز الرموز » بخش ۲۳ - در بیان قرب و بعد و کیفیت آن
از حجاب نفس ظلمانی برآی
تا شوی شایسته قرب خدای
آفتاب از آسمان پیدا نمود
چشم نابینا نمی بیند چه سود
ای که چشمت را به معنی نور نیست
[...]
حسینی » کنز الرموز » بخش ۲۴ - در بیان قبض و بسط میفرماید
در محبت چون زدی گام نخست
قبض و بسط از گردش احوال تست
هر فتوحی کز بر جانان رسد
بیدلان را مژده درمان رسد
بشکفد گلها ز باغ خوشدلی
[...]
حسینی » کنز الرموز » بخش ۲۵ - در بیان توفیق و شوق احوال میفرماید
مرحبا ای شهسوار تیز گام
چون ز توفیقش گذشتی زین مقام
شاد باش ای مقبل فرخنده فال
گوی معنی را همی بر سوی حال
ای گل خندان سر از غنچه برآر
[...]
حسینی » کنز الرموز » بخش ۲۶ - در بیان محبت میفرماید
هرکه بر نطع محبت راه یافت
همچو فرزین دستبوس شاه یافت
مایه داری کاین گهر را معدنست
آب حیوانش بزیر دامنست
این سعادت هر کرا در برگرفت
[...]
حسینی » کنز الرموز » بخش ۲۷ - در بیان شوق محبت میفرماید
شوق، شهباز محبت را پرست
در حریم انس جان را رهبر است
شوق، دار و خانه اهل بلاست
کلبه پر نور مستان خداست
شوق را گرچه بلند آمد مقام
[...]
حسینی » کنز الرموز » بخش ۲۸ - در بیان تفرید میفرماید
مردِ فرد از نور وحدت بهره مند
نی قبول و رد خلقش پایبند
عرصۀ میدان او را حال نی
دید او را دیدن افعال نی
مرغ وحدت ز آشیان حق پرد
[...]
حسینی » کنز الرموز » بخش ۲۹ - در بیان تجرید میفرماید
چیست تجرید، از علایق پاک شو
در ره آزادگان چالاک شو
همچو مرغان بستهٔ دانه مباش
مبتلای خویش و بیگانه مباش
همچو گل خندان و بیرون شو ز پوست
[...]
حسینی » کنز الرموز » بخش ۳۰ - در بیان تلوین و تمکین میفرماید
چون بیارایند بزم انس را
برکشند از دام صید قدس را
میدهند او را ز جام دوستی
تا برون آید ز دام نیستی
این قدح را هر دل بینا کشد
[...]
حسینی » کنز الرموز » بخش ۳۱ - در بیان غیبت و حضور میفرماید
محو کن نقش خود از روی ورق
تا بخوانی آیت اثبات حق
هان حسینی قصه را کوتاه کن
بی حسینی عزم آن درگاه کن
حاصل الامر آفت خود هم توئی
[...]
حسینی » کنز الرموز » بخش ۳۲ - در علم الیقین و عین الیقین میفرماید
دیده باطن اگر بینا شود
آنچه پنهان خواندۀ پیدا شود
سر وحدت را به بینی بی بیان
عین عین اینجا فرو شد در بیان
آنکه در بحر حقیقت راه یافت
[...]
حسینی » کنز الرموز » بخش ۳۳ - در بیان قید در مقام تمکین
ای اسیر خود حجاب خود توئی
پاک باید دامن از گرد دوئی
جان چو پروانه بروی شمع باش
آنگهی در بزم وحدت جمع باش
یک دل و صد آرزویش مشکل است
[...]
حسینی » کنز الرموز » بخش ۳۴ - در بیان تجلی صفات میفرماید
بند راه تو، هم از اوصاف تست
پردهای خویش بردار از نخست
دل چه از سودای نفسانی برست
بر سر تخت تجلی خوش نشست
چیست انوار تجلی بی نشان
[...]
حسینی » کنز الرموز » بخش ۳۵ - در بیان تجلی ذات میفرماید
چون زدود آئینه، صافی شد زشک
رو نماید صورت انس و ملک
آنکه وقت خویش بودش در نظر
وصف حالش گشت مازاغ البصر
تا تو با وقتی ز کار افتاده ای
[...]
حسینی » کنز الرموز » بخش ۳۶ - حکایت بایزید علیه الرحمة
رهروی ناگه به نزد بایزید
چون بر آمد خانه را دربسته دید
حلقه بر در زد که مرغ دام کو؟
رهبر عالم شه بسطام کو؟
بایزیدش گفت کای روشنروان
[...]
حسینی » کنز الرموز » بخش ۳۷ - در بیان سماع و کیفیت آن میفرماید
صبحدم بر کف نهادم جام عشق
تا شدم سرمست و بی آرام عشق
دل که در دستم نیامد دامنش
چون شفق در خون زدم پیراهنش
در مشام جانم آمد بوی دوست
[...]