در محبت چون زدی گام نخست
قبض و بسط از گردش احوال تست
هر فتوحی کز بر جانان رسد
بیدلان را مژده درمان رسد
بشکفد گلها ز باغ خوشدلی
روی دل گردد ز انده صیقلی
دل ز شادی چون شود مست و خراب
نفس را بوئی رساند از شراب
شرط باشد هر که میگیرد بدست
خاک را از جرعۀ سازند مست
نفس را از جرعه آرد در خوشی
دست بردارد ز بهر سرکشی
عزت عشقش کشد در پیچ و خم
آن همه شادی بدل گردد بغم
قسم او گردد ز باغ روزگار
هرگلی را بر جگر صد گونه خار
نفس گل را باشد این معنی عیان
مرغ دل را برتر آمد آشیان
راست پرسی این همه هستی تست
این همه درد سر از مستی تست
این سر پر درد را گر آگهی
در گریبان فناکش تا رهی
نیستی جولانگه اهل دلست
شاه راه عاشقان کاملست
جان عاشق دوست را طالب شود
نور حق باهستیش غالب شود
گفت مردی کاندرین ره کاملست
نیستی راهست و هستی منزلست
ره مخوفست ای غریب هر دری
جهد میکن تا ازین ره بگذری
چون فنا گردی فنا اندر فنا
از بقای حق رسی اندر بقا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.