عاشقی در موج دریایی فتاد
عاقلی از ساحلش آواز داد
گفتش ای مسکین برون آرم تو را؟
یا چنین سرگشته بگذارم تو را؟
پاسخش این داد کای روشنروان
گر ز من پرسی نه این دانم نه آن
بر مراد خود نخواهم یک نفس
زانکه مقصودم مراد اوست بس
چون ز حق کردی رضای خود طلب
حکم او را هم رضا ده روز و شب
گر رضای خویش میخواهی خطاست
چون تو راضی گشتی او را هم رضاست
زهر ناکامی همیخور بیگِله
هر گدایی را کجا این حوصله!
در طریقت منزل اعلاست این
منتهای جاهدوافیناست این
چون نسیم این چمن پیدا شود
بلبل جان در قفس گویا شود
سالک از اول نه بشناسد مقام
انس او با طاعت و ذکر مدام
آنکه صاحب حال باشد نام او
با صفات حق بود آرام او
وانکه او را اُنس با نام خداست
بحر تمکین است و غواص فناست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.