هست بسم اللّه الرحمن الرحیم

مصحف آیات اسرار قدیم

نام حق سر دفتر هر دفتر است

آنچه بی نام خ دایست ابتر است

افتتاح نامها از نام او

[...]

یا الهی انت منان الکریم

صاحب الاکرام و المن العظیم

تا بکی باشم ز دیدارت جدا

روی بنما تا کنم جان را فدا

باده ای ده کز خودم سازد خلاص

[...]

آن حبیب خاص رب العالمین

آن شفیع خلق عالم یوم دین

گشته تابان مهر و مه از روی او

منزل جانها خم گیسوی او

از جمال اوست عالم را صفا

[...]

ملک دین را آنکه حالی مقتداست

زبدۀ اولاد ختم انبیاست

آن محمد نام عیسی مرتبت

ملک معنی را سلیمان منزلت

آمده از غیب نامش نور بخش

[...]

پاک شو از نخوت و حرص و حسد

تا که باشی بندۀ پاک احد

از تکبر وز رعونت دور باش

تا که گردی زاولیای خواجه تاش

هر که از اخلاق بد وارسته شد

[...]

گر هوای این سفر داری دلا

دامن رهبر بگیر و برتر آ

خود ارادت ترک عادت می شمر

ترک عادت را سعادت می شمر

گر ارادت بدو راه طالب است

[...]

من که بگذشتم ز نقش آب و گل

رهروان را بنده ام از جان و دل

من که دامن از جهان بر چیده ام

عشق اهل دل به جان بگزیده ام

من که دارم از همه عالم فراغ

[...]

این حکایت بشنو از پیر و مرید

تا که گردی در ار ا د ت بر مزید

شیخ دارانی که شیخ فقر بود

بو سلیمان نام و قطب عصر بود

یک مریدی داشت با صدق و صفا

[...]

گر وصال دوست می خواهی بیا

بنده شود این خواجۀ دل زنده را

خواجۀ دل زنده قطب عالم است

مرکز دوران چرخ اعظم است

مهدی و هادی ره آن کامل است

[...]

رهزنان چون رهنما پنداشتی

احمد و بوجهل چون هم داشتی

اشقیا از اولیا نشناختی

دین و دنیا را از آ ن درباختی

کرده ای اعمی تر از خود پیر راه

[...]

زاد راه او فغان و زاریست

عزت و دولت همه در خواریست

گر تو خواهی دولت دیدار یار

باش گریان همچو ابر نوبهار

گریه و زاری نشان درد بود

[...]

والی اقلیم عرفان بایزید

آنکه دایم بود عشقش بر مزید

گفت حق فرمود الهامی بدل

آمد آوازی و اعلامی بدل

که خزینه ما ز هر جنسی پر است

[...]

آتش درد طلب دردل فروز

هر چه یابی غیر مطلوبت بسوز

بگذر از ناموس در راه طلب

لاابالی وار رو در راه رب

هر که در راه طلب مردانه است

[...]

اندرین معنی بگویم قصه ای

تا برد هر طالبی زو حصه ای

داشتم یاری که یار شوق بود

عارف حق بین و صاحب ذوق بود

در حضر چون جان و تن با هم بدیم

[...]

نقل آمد از کبار اولیا

از سری آن سرور اهل صفا

رهنمای سالکان را ه دین

آن ولی خاص رب العالمین

داشت در بغداد روزی مجلسی

[...]

صحبت طالب طلب ای مرد دین

هر که طالب نیست زو دوری گزین

زهر قاتل می شمر صحبت به عام

هست صحبت را اثرهای تمام

چون مصاحب گشت مس با کیمیا

[...]

کی ازین معنی بیابی تو نشان

تا نگردی خاک راه کاملان

اندرین ره گر نداری پیشوا

کی ز وصل دوست گردی بانوا

شرط این ره چیست پیر راهدان

[...]

چار قسم اند سالکان راه دین

حال هر یک را زمن بشنو یقین

اولین مجذوب سالک آمدست

کاول از جذبه به حق واصل شدست

حق فرستادش به سوی خلق زود

[...]

زاهدی در وقت سلطان بایزید

بود در بسطام در تقوی وحید

بود بس صاحب قبول و با تبع

در میان شهر شهره در ورع

صایم الدهر و به شب قایم چو شمع

[...]

بایزید آن حجت اسلام و دین

آن خلیفه حق و قطب العارفین

گفت دیدم یک شبی حق را به خواب

گفتمش ای درگهت خیر المآب

ره به تو چون است در تو چون رسم

[...]