عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۶) حکایت مؤذّن و سؤال مرد از دیوانه
که این جوزست از سر تا قدم پوست
که میافشاند او بر گنبد ای دوست
عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۶) حکایت سلطان محمود و ایاز در حالت وفات
ندید او آن که زشتست این و نیکوست
ولی این دید کان از درگه اوست
عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۳) حکایت در حال ارواح پیش از آفریدن اجسام
چنان کارواح میدانند نیکوست
ولی یک روح را دارد ازان دوست
عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۴) حکایت زنان پیغامبر
کرا داری تو از ما بیشتر دوست
اگر با ما بگوئی حال نیکوست
عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۱۲) حکایت ابراهیم ادهم
بدان کان جام جم عقلست ای دوست
که مغز تُست و حسّ تست چون پوست
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱) حکایت اسکندر رومی با مرد فرزانه
که آن کس را که شاهت بندهٔ اوست
خداوندش منم کی دارمش دوست
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱) حکایت اسکندر رومی با مرد فرزانه
چو من هم بندهام حق را و هم دوست
که گوید حق تعالی بندهٔ اوست
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۱) سؤال موسی از حق سبحانه و تعالی
ز خلقان کیست دشمن گیر یا دوست
که هم محتاج و هم درویشِ تو اوست
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۷) حکایت آن درویش که آرزوی طوفان کرد
هلاک خود بخود کردن نه نیکوست
مگر عزم هلاک من کند دوست
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۸) حکایت پیر عاشق با جوان گازر
زبان بگشاد پیر و گفت ای دوست
ندارم نقد جز مشتی رگ و پوست
عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۱) حکایت پسر هارون الرشید
مرا گفتا سه حاجت دارم ای دوست
برون میباید آمد با تو از پوست
عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۷) حکایت آن پیر که دختر جوان خواست
مرا گوید ندارم موی تو دوست
که پنبه در دهان ِ مرده نیکوست
عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۶) حکایت پیر خالو سرخسی
که تا من لحظهٔ ز اندیشهٔ دوست
نه از مغزم خبر دارم نه از پوست
عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۶) گفتار عبّاسۀ طوسی در دنیا
همه دنیا چو مرداریست ای دوست
وزو مردارتر آنک از پی اوست
عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۱۳) در معنی آن که غیبت گناهی بزرگ است
ازان توبه کند، آخر کسی اوست
که در صحن بهشتش ره دهد دوست
عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۵) حکایت ایاز و درد چشم او
خدائی آنچنان میداردت دوست
ازان شادی توان گنجید در پوست؟
عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » (۱۰) حکایت محمود با شیخ خرقانی
منم با این همه مشتاقم و دوست
اگر مشتاق من باشی تو نیکوست
عطار » اسرارنامه » بخش اول » بخش ۱ - المقالة الاولی فی التوحید
که در خور نیست حق جز حق ای دوست
چه برخیزد ازین مشتی رگ و پوست
عطار » اسرارنامه » بخش سوم » بخش ۳ - فی فضیلت امیرالمؤمنین عثمان رضی الله عنه
ازین بگذر خدا را باش کاصل اوست
دگر سر برنه و در سرکش ای دوست
عطار » اسرارنامه » بخش ششم » بخش ۸ - الحکایه و التمثیل
چنان درجان او شوقیست از دوست
که نه از مغز اندیشد نه از پوست