گنجور

عطار » منطق‌الطیر » فی‌وصف حاله » فی وصف حاله

 

گفت غرق آتشم عیبم مکن

می بسوزم گر نمی‌گویم سخن

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » فی‌وصف حاله » گفتار مردی راه‌بین هنگام مرگ

 

شیشهٔ پر اشک دارم نیز من

ژندهٔ برچیده‌ام بهر کفن

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » فی‌وصف حاله » گفتار نظام الملک در حال نزع

 

خالقا، یا رب ، به حق آنک من

هرکرا دیدم که گفت از تو سخن

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم

 

جهان از نور ذات او مزیّن

صفات از ذات او پیوسته روشن

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت فاروق رضی الله عنه

 

چراغش کرده شرق و غرب روشن

که نه شرقیست ونه غربیش روغن

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

نجنبید از برای ملک یک زن

ز مردان این چنین بنمای یک تن

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۸) حکایت جوان صاحب معرفت وبهشت و لقای حق تعالی

 

جوانی در میان آید مزیَّن

بگرد او هزاران مقرعه زن

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۷) حکایت گبر که پُل ساخت

 

بخواندش گفت پیری تو ولیکن

گمانم آن که هستی خصم مومن

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۹) حکایت شیخ ابوالقاسم همدانی

 

بر آتش دید دیگ پر ز روغن

که می‌جوشید چون دریای کف زن

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۶) حکایت مؤذّن و سؤال مرد از دیوانه

 

چه می‌گوید برین گنبد مؤذّن

جوابش ده تو ای محبوب محسن (؟)

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۹) حکایت پیر زال سوخته دل

 

زنش گفتا توئی دیوانه تن زن

که حق هرگز نسوزد خانهٔ من

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۹) حکایت پیر زال سوخته دل

 

چنین گفت آنگه آن زال فروتن

که یا خانه بسوزد یا دل من

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۱۱) سؤال آن درویش از شبلی

 

چو دیدی روی خود در آب روشن

گمان بردی سگی دیگر معین

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱) حکایت اسکندر رومی با مرد فرزانه

 

چو در حرص و امل افکندهٔ تن

خداوند تو آمد بندهٔ من

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۴) حکایت شعبی و آن مرد که صعوۀ گرفته بود

 

یکی در دست تو گویم ولیکن

دُوُم چو بر پَرم بر شاخِ ایمن

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲) حکایت نمرود

 

یکی کَشتی شکست و هفتصد تن

درآب افتاد و باقی ماند یک زن

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۱) حکایت پسر هارون الرشید

 

رسن در گردن شخصی میفگن

که چون چنبر نهادش چرخ گردن

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۲) حکایت هارون با بهلول

 

زهی خوش طعم دیگ چرب روغن

که از مرگش بوَد زرّین نهنبن

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۹) حکایت سلطان محمود با مرد دوالک باز

 

شهش گفتا که ای طرّار ره زن

ترا می‌بیند اینجا چشم دَرمَن

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۳۰
sunny dark_mode