گنجور

عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۱ - المقاله التاسعه عشر

 

ترا در ره بسی ریگست ای دوست

ز یک یک ریگ بیرون آی از پوست

ز یک یک ریگ اگر تو می‌کشی بار

بسی به زانک از کوهی بیک بار

هوا و کبر و عجب و شهوت و آز

[...]

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل

 

درآمد آن فقیر از خانقاهی

نهاده بر سر از ژنده کلاهی

یکی گفتش بطیبت ای خردمند

کلاه ار می‌فروشی قیمتش چند

جواب این بود آن درویش دین را

[...]

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۳ - الحکایه و التمثیل

 

بسگ گفتند زر داری سگ از ننگ

گهی فریاد می‌کرد و گهی جنگ

چو سگ از ننگ زر فریاد دارد

بیک جو خواجه چون دل شاد دارد

سگ اندر ننگ زر در جنگ و بانگیست

[...]

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل

 

سؤالی کرد آن دیوانه شه را

که تو زر دوست داری یا گنه را

شهش گفتا کسی کز زر خبرداشت

شکی نبود که زر رادو ستر داشت

بشه گفتا چرا گر عقل داری

[...]

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۵ - الحکایه و التمثیل

 

یکی پرسید از آن شوریده ایام

که تو چه دوست داری گفت دشنام

که هر چیزی که دیگر می‌دهندم

بجز دشنام منت می‌نهندم

چرا چندین تو اندر بند خلقی

[...]

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل

 

برِ دیوانه‌ای بی‌دل شد آن شاه

که ای دیوانه از من حاجتی خواه!

چو خورشیدست تاجم چرخ و رخشم

چرا چیزی نخواهی تا ببخشم؟

به شه دیوانه گفت ای خفته در ناز

[...]

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۷ - الحکایه و التمثیل

 

شبی خفت آن گدایی در تنوری

شهی را دید می‌شد در سموری

زمستان بود و سرما بود بسیار

گدا با شاه گفت ای شاه هشیار

تو گرچه بی‌خبر بودی ز سرما

[...]

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۸ - الحکایه و التمثیل

 

بگوش خود شنودستم ز هر کس

که موری را بسالی دانهٔ بس

ز حرص خود کند در خاک روزن

گهی گندم کشد گه جوگه ارزن

اگر بادی برآید از زمانه

[...]

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۹ - الحکایه و التمثیل

 

شنودم من که موشی تیز دیده

ز چنگ گربگان خون ریز دیده

برون آمد ز سوراخی چنان تنگ

که با تنگی او بودی جهان تنگ

به کنج خانه‌ای کاو را گمان بود

[...]

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۱۰ - الحکایه و التمثیل

 

به راهی بود چاهی بس خجسته

رسن را در دو سر در دلو بسته

چو از بالا تهی دلوی درآمد

ز شیب او یکی پر بر سرآمد

مگر می‌شد یکی سرگشته روباه

[...]

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۱۱ - الحکایه و التمثیل

 

مگر آن گربه در بریانی آویخت

ربود از سفره بریانی و بگریخت

یکی شد تا ز پیشش ره بگیرد

مگر آن گربه را ناگه بگیرد

عزیزی آن بدید از دور ناگاه

[...]

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۱۲ - الحکایه و التمثیل

 

حکایت کرد ما را نیک خواهی

که در راه بیابان بود چاهی

از آن چه آب می‌جستم که ناگاه

فتاد انگشتری از دست در چاه

فرستادم یکی را زیر چه سار

[...]

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۱۳ - الحکایه و التمثیل

 

زنی بد پارسا، شویش سفر کرد

نه شویی و نه برگی داشت در خورد

یکی گفتش بتنهایی و خواری

نه نانی نه زری چون می‌گذاری

زنش گفتا که تنها نیستم من

[...]

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۱۴ - الحکایه و التمثیل

 

من این نکته ز درویشی شنودم

که گفت اندر طواف کعبه بودم

یکی سرگشتهٔ بسرشته از نور

شده تیرش کمان و مشک کافور

مرا از هرچه باشد بیش یا کم

[...]

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۱۵ - الحکایه و التمثیل

 

به شهر ما بخیلی گشت بیمار

که نقدش بود پنجه بدره دینار

ز من آزادمردی کرد درخواست

که او را کرد باید شربتی راست

مرا نزد بخیل آورد آن مرد

[...]

عطار