حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰
الهی بر دلم ابواب تسلیم و رضا بگشا
بروی ما، دری از زحمت بی منتها بگشا
رهی ما را بسوی کعبهٔ صدق و صفا بنما
دری ما را بصوب گلشن فقر و فنا بگشا
ببسط وجه و اطلاق جبین اهل تسلیمت
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱
سینه بشوی از علوم زاده سینا
نور و سنائی طلب ز وادی سینا
یار عیانست بی نقاب در اعیان
لیک دراعین کجا است دیده بینا
ساغر مینا ز دست پیر مغان گیر
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲
دور از شاه خراسان در بلا
همچو ایوبم بکرمان مبتلا
آدم آسا از فریب آسمان
صرت من فردوس طوس را حلا
گرچه دارالفقر کرمان جنتی است
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳
صبا از ما بگو آن بیوفا را
شکیبا تا بکی گشتی تو ما را
چو ما را در حریمت بار نبود
مده باری ره اغیار دغا را
نیائی چون برم از ناز باری
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴
اختران پرتُوِ مشکاتِ دلِ انورِ ما
دل ما مظهر کُل، کل همگی مَظهر ما
نه همین اهل زمین را همه باب اللهیم
نُه فلک در دوَرانند به دورِ سرِ ما
برِ ما پیرِ خِرد طفل دبیرستانست
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵
ساقی بیا که گشت دلارام رام ما
آخر بداد دلبر خوشکام کام ما
بس رنج بردهایم و بسی خون که خوردهایم
کان شاهباز قدس فتادی به دام ما
در دار ملک عالم معنی دم نخست
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶
تا شدی آینهٔ مهر رخت سینهٔ ما
میدهد تاب به مهر فلک آیینهٔ ما
راست شد بر قد ما خلعت سلطانی گل
که بود گنج وجود تو بگنجینهٔ ما
گر همه کین رقیبست ز دل برکندیم
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷
اصحبوا العشق ایها الا صحاب
الوداد الودا دیااحباب
عشق گو و عشق دان و عشق بین
عشق شو عشق و رخ ز غیر بتاب
می کش و نی زن و بچنگ آور
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸
فتادهایم ز غم روزگار درگرداب
بیار ساقی گلچهره کشتی می ناب
شراب ناب بیاب و بتاب روز جهان
که هست نزد خردمند این جهان چو سراب
اگرنه کار فلک کجروی است داده چرا
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹
ای ماه جبین سیم غبغب
وی سیم ذقن بت شکر لب
بی ماه رخت شبان تیره
کارم همه دم فغان و یارب
لبریز شراب ناب جامت
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰
پیوسته مرا ز غم تب و تاب
ای مایهٔ خوشدلی تو دریاب
می دهد که حیات این جهان هست
مانند حباب بر سر آب
پا از سر و سر ز پا ندانم
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱
جلوه گر در پرده آمد آفتاب
از تعین بر رخ افکنده نقاب
تا نسوزند از فروغ روی او
رفته از مهر آن مهم زیر سحاب
نی غلط گفتم نقاب و پرده چیست
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲
دل و جانم فدای حضرت دوست
نی، فدای گدای حضرت دوست
هر دمی صد جهان ز جان خواهم
تا فشانم بپای حضرت دوست
چشم فتّان او بلای دل است
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳
باز بلبل لحن موسیقار داشت
دعوی دیدار موسی وار داشت
گل بگلزار آتش از رخسار زد
یعنی آتش نخل عاشق بار داشت
عشق او خونخوار بوده است و بود
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴
ره و رهبر دلا محبت اوست
سود و سرمایه عشق حضرت اوست
قرة العین عارفان که فناست
نیستی در فروغ طلعت اوست
غیبتت از خودی و شرب مدام
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵
جرعهٔ ما را ز لعل می پرستش مشکل است
گوشه چشمی بما از چشم مستش مشکل است
آنکه عالم را به تیغ بی نیازی قتل کرد
گر بیارد در حساب مزد دستش مشکل است
پسته تنگ دهانش نکته سر بسته ایست
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶
ای من فدای عاشقی هرچندخونخوارمن است
خار غمش گو جا کند در سینه گلزار من است
دادم نخستین دل بدودرسینه کشتم مهراو
لیکن مدام آن جنگجودرقصد آزار من است
تا تار گیسو ریخته جانها بتارآویخته
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷
به چار سوق طریقت بجز متاع محبت
بکار نیست قماشی بنزد اهل حقیقت
به چشم اهل حقیقت شود مجاز حقیقت
شریعت است طریقت طریقت است شریعت
همه نظام نبوت بنصه کثرت و آداب
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸
ای به رَهِ جستجوی نعرهزنان دوست دوست
گر به حرم ور بدپرکیست جز او اوست اوست
پرده ندارد جمال غیر صفات جلال
نیست بر این رخ نقاب نیست بر این مغزپوست
جامهدران گل از آن نعرهزنان بلبلان
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹
گردی از آن رهگذرم آرزوست
افسر شاهی بسرم آرزو ست
ترک به تارک به میان عقد فقر
شاهم و تاج و کمرم آرزوست
با چمن و خلد ندارم سری
[...]