گنجور

 
حکیم سبزواری

اختران پرتُوِ مشکاتِ دلِ انورِ ما

دل ما مظهر کُل، کل همگی مَظهر ما

نه همین اهل زمین را همه باب اللهیم

نُه فلک در دوَرانند به دورِ سرِ ما

برِ ما پیرِ خِرد طفل دبیرستانست

فلسفی مقتبسی از دلِ دانشوَرِ ما

گرچه ما خاک‌نشینانِ مُرقّع‌پوشیم

صد چو جم خفته به دریوزه‌گری بر درِ ما

چشمهٔ خِضر بوَد تشنه شرابِ ما را

آتش طور شراری بوَد از مُجمَرِ ما

ای که اندیشهٔ سر داری و سر می‌خواهی

به کدوئی است برابر سر و افسر، بَرِ ما

گو به آن خواجهٔ هستی‌طلبِ زهدفروش

نبوَد طالبِ کالای تو در کشورِ ما

بازی بازوی نصریم نه چون نسر بچرخ

دو جهان بیضه و فرخی است به زیرِ پرِ ما

ماه گر نور و ضیا کسب نمود از خورشید

خور بوَد مکتسب از شعشعهٔ اخترِ ما

خسرو ملک طریقت به حقیقت مائیم

کله از فقر به تارک ز فنا افسر ما

عالم و آدم اگر چه همگی اسرارند

بود اسرار کمینی ز سگان در ما

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
منوچهری

روز هر روزی، خورشید بیاید بر ما

خویشتن برفکند بر تن ما و سر ما

چون شب آید برود خورشید از محضر ما

ماهتاب آید و درخسبد در بستر ما

حکیم نزاری

ما برفتیم و تو دانی و دل غم خور ما

بخت بد تا به کجا می برد آبشخور ما

از نثار مژه چون گوش تو در دُر گیرم

قدم هر که سلامی ز تو آرد برِ ما

به وداع آمده ام هان به دعا دست برآر

[...]

کمال خجندی

بی غمت شاد مباد این دل غم پرور ما

غمخور ای دل که بجز غم نبود در خور ما

دردمندیم و خبر می دهد از سوز درون

دهن خشک و لب تشنه و چشم تر ما

مفلسانیم که در دولت سودای غمت

[...]

حافظ

ما برفتیم، تو دانی و دل غمخور ما

بخت بد تا به کجا می برد آبشخور ما

از نثار مژه چون زلف تو در زر گیرم

قاصدی کز تو سلامی برساند بر ما

به دعا آمده‌ام هم به دعا دست بر آر

[...]

ابن حسام خوسفی

ای سهی قامت گلبوی صنوبر بر ما

سایهٔ سرو قدت دور مباد از سر ما

هیچ نقاش چو رخسار تو صورت ننگاشت

آفرین بر قلم صنعت صورتگر ما

روی تو اختر سعد است و مرا از طالع

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه