نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۱۴ - آمدن فرشتهٔ آتش به یاری آن حضرت
گفت: شاها من فرشته آتشم
که سمندوار بر آتش خوشم
حکم کن این نائب رب النجوم
سوزم این حزب شیاطین از رجوم
گفت: من بودم که با امر جلیل
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶
نفس بازپسین است ز هجرت جان را
مژده ای بخت که شد عمر به سر هجران را
طاقت باج غمش در دل ویرانه نماند
باز هشتم به وی این دهکده ویران را
محترم دار غم ای دل که خداوند کرم
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰
زینهار ایدل از آن غمزه که شمشیر بدست است
باحذر باش که از مست کسی طرف نبستهست
کس چه سان از تو برد جان که زدنباله حشمت
حشم ناز و فنون تا نگری دست بدست است
کام من از تو همین بس که بپای تو نهم سر
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴
زلف سرکش بین که پروای پریشانیش نیست
میدهد دلها بباد و چین به پیشانیش نیست
گشت زارم ای مسلمانان بفریادم رسید
چشم کافر دل که بوئی از مسلمانیش نیست
عقل رفت ار صبر بر غارت رود نبود شگفت
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱
تا دل من ریش و لعل و نمکین است
ریش به از مرهم است گر نمک این است
خرمن مشگست زلف او مزنش هان
شانه که غارتگر صبا بکمین است
سر بزن ای ترک ساده هندوی خط را
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹
دودی ز آهم ار بدرون نی اوفتد
آتش بخشک و تر ز صدای وی اوفتد
از سر ربود هوش من آنچشم پرخمار
تادیگر اتفاق افاقت کی اوفتد
آرد مذاق حکمت اشراق طبع می
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰
خون من جای می ار خورد لبش نوشش باد
لیک عهد لبش امّید که در گوشش باد
خیرهرویی که خطا بر قلمِ صُنع گرفت
شرم از این چشم و لب و زلف و بناگوشش باد
تا سپاه خط سبزش به در آید به قصاص
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲
هر صباحم که ره از خانۀ خمار افتد
خم و ساقی و صراحی همه از کار افتد
یار مهمان من است امشب و دانی ساقی
که چنین وقت در این بزم چه در کار افتد
مطربا پای فرو کوب و بزن چنگ بچنگ
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳
از تو نتابم رخ ای نگار بمعبود
گر چو خلیلم بری بآتش نمرود
طلعت زیبا گر این بود که تو داری
قیمت یوسف کم از دراهم معدود
خواجه دهی پند من ز عشق وی اما
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸
زلف جانان سحر از باد صبا در هم شد
عاقلان مژده که زنجیر جنون محکم شد
ساقی از نشئه مستی کله از سر نگرفت
گل و سنبل به هم آمیخت عجب عالم شد
سالها بود که دارا سر و سامانی بود
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۸۴
انس من ایشیخ با می است و دف و عود
می نتوان کرد ترک عادت معهود
میدهد امشب نوید مرغ سلیمان
مطرب شیرین زبان به نغمه داود
ساقی مجلس گشود زلف سمن سا
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۸۸
ز تاب زلف تو نارسته خط دمید آخر
بغیر روز سیاه از تو دل ندید آخر
فلک بر ابروی من خم نداد و غمزۀ تو
بیک اشاره کمان مرا کشید آخر
دلم ز شوق دهانش میان خون میگشت
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱
من آن نیم که دل آزرده از جفای تو باشم
گرم ز پیش نظر رانی از قفای تو باشم
تو کز برای منی اعتبارم از تو همین بس
من ارنه درخور آنم که از برای تو باشم
علی الصباح بهر سو که رهگذار تو باشد
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰
ساقی کناف بوالهوسان از پیاله کن
کار مر ابدان لب میگون حواله کن
مطرب برآر دست و فرو کوب پای رقص
بر روی لاله سنبل مشگین کلاله کن
بر گوشۀ هلال نشان آفتاب جام
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹
بر جو فلک ز شعلۀ آهم کرانهای
ترسم فتد به خرمن ماهت زبانهای
دارم بدل دو دست که آنچشم جانشکار
جز من بتیر خویش نیاید نشانهای
تنها نه من ز جور تو بیخانمان شدم
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸
ز کمان ابروی دلنشین، چو خدنگ غمزه رها کنی
سزد ار به تیر بهای او، دو هزار خون به خطا کنی
تو ز هر طرف که کشی کمان، کنمت سپر تن ناتوان
که مباد بر دل دیگران، رهی از مراوده وا کنی
کشم آنچه ناز توانمت، گاه پیش غیر نخوانمت
[...]
نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۴
بازم از این واقعۀ دشت بلا یاد آمد
خرمن صبر و ثباتم همه بر باد آمد
در شگفتم ز چه در هم نشد اجزای وجود
زان همه ضعف که بر علّت ایجاد آمد
آه از آندم که شه دین بهزاران تشویش
[...]
نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۶۰ - مرحوم آخوند ملا محمد حجه اسلام پدر نیر طاب ثراهما
کرد خور عشق دوست از افق دل ظهور
ساحت جانرا گرفت پرتو الله نور
یوسف گل پیرهن آمده سوی وطن
گوشه بیت الحزن گشته سرای سرور
مطرب شیرین مقال برد ز دلها ملال
[...]