ساقی کناف بوالهوسان از پیاله کن
کار مرا بدان لب میگون حواله کن
مطرب برآر دست و فرو کوب پای رقص
بر روی لاله سنبل مشکین کلاله کن
بر گوشۀ هلال نشان آفتاب جام
دوری میان حلقۀ رندان چو هاله کن
بر عنصر وجود من از می زن آتشی
وز نو سرشت طینت من زآن سلاله کن
شیخم کند ز دیدن ماهی دو هفته منع
سیر شعور مفتی هفتاد ساله کن
ساقی سبوی نقره به خامان سفله بخش
ما را شراب پخته ده و در سفاله کن
باشد که رقتی کند آن سنگدل طبیب
ای دل هنوز تا رمقی هست ناله کن
ای باغبان به شاخ گلی ناز تا به چند
بازآ به شهر سیر گلستان لاله کن
نیرّ چو وصل عارض لیلی نداد روی
مجنونصفت تسلی خود از غزاله کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ساقی میخواهد که با پیالهای از شراب او را سیراب کند و از لذتهای دنیوی سخن میگوید. او به مضامین عشق و زیبایی اشاره میکند و از مطرب میخواهد که موسیقی را بشنوند تا با آن به رقص و شادی بپردازند. همچنین به طور ضمنی از مانعهایی که بر سر راه لذتجویی وجود دارد، مثل منعهایی از سوی شیخ، سخن میگوید. شعر با دعوت به نوشیدن شراب و لذت بردن از زیباییهای دنیا پایان مییابد و اشارهای به عشق و دلتنگی نیز دارد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، جامی را که خواهانش هستم پر کن و به من بده. لبهای زیبا و شیرین را به یادم بیاور و حال مرا بهتر کن.
هوش مصنوعی: ای نوازنده، با دستانت به نوا بپرداز و با پاهای خود بر روی گلهای زیبا برقص. زیبایی و خوشبویی را در دنیای پیرامونت به نمایش بگذار.
هوش مصنوعی: در گوشۀ هلالی، نشانهای از تابش آفتاب را میبینیم. همچنین، جامی که در وسط حلقهای از آدمیان است، مانند هالهای به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: به وجود من حمله نکن، زیرا من از آتش و از عناصر سرشت و ماهیتم خلق شدهام.
هوش مصنوعی: شیخ به خاطر دیدن ماهی دو هفته از تجزیه و تحلیل خودداری میکند، ولی مفتی که هفتاد سال درس خوانده، همچنان به دور از فهم درست است.
هوش مصنوعی: ای ساقی، از کاسه نقرهات به ما شراب ناب و خوب بده و ما را در حال سکر و مستی قرار بده.
هوش مصنوعی: به امید آنکه دل آن بیمار به دلسوزی و شفقت بیفتد، هنوز که رمق و نیرویی دارم، ناله و شکایت خود را بیان میکنم.
هوش مصنوعی: ای باغبان، به نازکی گل توجه کن و ببین چند بار میتوانی به شهر برگردی و گلهای زیبا و لالههای رنگارنگ را به نمایش بگذاری.
هوش مصنوعی: وقتی که بهار و زیبایی چهره لیلی برای مجنون فراهم نشد، خود را با یاد غزال مسرت بخش آرامش میبخشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساقی شراب مجلسیان در پیاله کن
ما را به لعل باده فروشت حواله کن
گه زسر باده پرستی اگر نه ای
لبریز شد چو جام نظر در پیاله کن
خورشید می بماه قدح ریز و فیض بخش
[...]
ساقی ز جای خیز و میم در پیاله کن
بر رغم مدعی ز غمم آه و ناله کن
ما را به خاندان مروت حواله کن
«حاجب » به خم باده وحدت غساله کن
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.