ساقی کناف بوالهوسان از پیاله کن
کار مر ابدان لب میگون حواله کن
مطرب برآر دست و فرو کوب پای رقص
بر روی لاله سنبل مشگین کلاله کن
بر گوشۀ هلال نشان آفتاب جام
دوری میان حلقۀ رندان چو هاله کن
بر عنصر وجود مناز می زن آتشی
وزنو سرشت طینت من زانسلاله کن
شیخم کند ز دیدن ماهی دو هفته منع
سیر شعور مفتی هفتاد ساله کن
ساقی سبوی نقره بخامان سفله بخش
ما را شراب پخته ده و در سفله کن
باشد که رقتی کند آنسگدل طبیب
ایدل هنوز تا رمقی هست ناله کن
ای باغبان بشاخ گلی ناز تا بچند
بازآ بشهر سیر گلستان لاله کن
نیرّ چو وصل عارض لیلی نداد روی
مجنون صفت تسلی خود از غزاله کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.