نفس بازپسین است ز هجرت جان را
مژده ای بخت که شد عمر به سر هجران را
طاقت باج غمش در دل ویرانه نماند
باز هشتم بوی این دهکده ویران را
محترم دار غم ای دل که خداوند کرم
گرچه کافر بود اکرام کند مهمان را
تندم از سر گذرد غافل و من غرق نگاه
نیست از تلوسه غرقه خبر طوفان را
دل شد از معتکف گوشه ابرو چه عجب
کنج محراب بود بیسر و بیسامان را
به نوک تیمار غباری کند از زلف تو چشم
دم به دم تر کند از اشک پر مژگان را
به خدنگم چو زنی سخت بکش بال کمان
ترسم آن سو گذرد پر ز هدف پیکان را
دست بر گردن جانان من و خلقی نگران
کو ندیدند مگر هیچ ببر چوگان را
کوس تسلیم فرو کوب که ویران افتد
نیر آن ملک که گردن ننهد سلطان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را
چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را
سروبالایِ کمانابرو اگر تیر زند
عاشق آنست که بر دیده نهد پیکان را
دست من گیر که بیچارگی از حد بگذشت
[...]
می بیارید و به می تازه کنید ایمان را
غم جنّات و جهنم نبود رندان را
ترک خود گیر که با خود به مکانی نرسی
که در آن کوی مجالی نبود رضوان را
عاقلان را به مقامات مجانین ره نیست
[...]
در دل عاشق اگر قدر بود جانان را
نظر آنست که در چشم نیارد جان را
تو اگر عاشقی ای دل نظر از جان برگیر
خود به جان تو نباشد طمعی جانان را
دعوی عشق نشاید که کند آن بدعهد
[...]
رونق عهد شباب است دگر بُستان را
میرسد مژدهٔ گل بلبل خوشالحان را
ای صبا گر به جوانان چمن باز رَسی
خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را
گر چنین جلوه کند مغبچهٔ بادهفروش
[...]
وقت آن شد که می ناب دهی مستان را
خاصه من بیدل شوریده سرگردان را
قدحی چند روان کن، که جگرها تشنه است
تا ز خود دور کنم این سر و این سامان را
شیشه خالی و حریفان همه مخمورانند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.