گنجور

 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۲۲
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

جز مهر تو ای مه سروکارم به کسی نیست

جز خاک سر کوی تو بر سر هوسی نیست

شد لال جرس در ره عشق تو چو داند

خوشتر ز فغان دل پر خون جرسی نیست

روزی تو کنی یاد اسیران که چو بینی

[...]

۷ بیت
صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

فلک همان نه تو را مهربان به ما نگذاشت

به هیچ دور دو دل با هم آشنا نگذاشت

به وادی طلبت عاقبت به خیر نشد

کسی که عاقبت کار با خدا نگذاشت

کسی که آب و گلت را سرشت سنگدلیست

[...]

۷ بیت
صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

مرد عاشق‌پیشه از کفران نعمت ننگ دارد

هرچه معشوق از تغافل کار بر وی تنگ دارد

توشه راه محبت نیست جز بار توکل

رهرو این ره چه غم از دوری فرسنگ دارد

نیک بستانی‌ست اما بوی عشق از وی نیاید

[...]

۷ بیت
صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

خوش آن تنی را که مو به موی شکنج زلفت بتاب دارد

خوش آن دلی را که آرزوی خیال رویت کباب دارد

سواد زلفت که جز دل آزاری از خم وی کسی ندیده

مگر نداند که بر غریبان پناه دادن ثواب دارد

گناه ما را چرا نپرسی بتاز چابک سوار نازت

[...]

۷ بیت
صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

ای دل از این ناله گر تاثیر می‌خواهی ندارد

با دمی زان لعتب کشمیر می‌خواهی ندارد

سرنوشت ما شده روز ازل در نامرادی

گر تو از حکم قضا تغییر می‌خواهی ندارد

یار چون رفت از برت ای جان به رفتن شو مهیا

[...]

۷ بیت
صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

سر دار محبت سر فرازی برنمی‌دارد

اناالحق گفتن منصور بازی برنمی‌دارد

زمین از خاکساری‌ها ز سر تا پا تواضع شد

سر میدان الفت ترک‌تازی برنمی‌دارد

کمال عرض حاجت خواهد و چشم امید این در

[...]

۵ بیت
صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

قیمت به خود از عشق تو ارزان بگذارد

خواهد که دلم پا به سر جان بگذارد

خواهم به تو هنگامه هجران بنویسم

جانا اگر این دیده گریان بگذارد

کرده سفر زنگ دل اندر خم زلفت

[...]

۹ بیت
صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

طره صیادی مرا در زلف خود زنجیر کرد

تار مویش را به سحر غمزه طوق شیر کرد

دره دره آنچه در هستی بود در بند اوست

عشق را نازم که آخر تا کجا تاثیر کرد

بسکه دیر آمد بسر وقت دلم داغ غمش

[...]

۸ بیت
صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

غمت آن روز که جا در دل ویرانم کرد

سیر از سیر و صفای گل و بستانم کرد

گرچه زُنار پرستی همه کفر است ولیک

زلفِ زُناروَشَت خوب مسلمانم کرد

چه بلایی به سر زلف تو خفته است که باز

[...]

۷ بیت
صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

دو شینه دل از دوری دلبر گله می‌کرد

تنگ از طمع وصل بخود حوصله می‌کرد

از آمد و شد گشت چنان قاصد آهم

کز ضعف تو گویی طلب راحله می‌کرد

هر دم بسر کوی تو از بیم رقیبان

[...]

۹ بیت
صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

دلم بهانه رویت زیاد می‌گیرد

به شوق وصل تو فال زیاد می‌گیرد

رخت هر آن چه ز عاشق‌کشی نمی‌داند

ز چشم شوخ سیاه تو یاد می‌گیرد

ز روی تجربه مغروری از جهان غلطست

[...]

۵ بیت
صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

دگر دل بهر بدنامی ره تدبیر می‌گیرد

جنون من خبر از ناله زنجیر می‌گیرد

جهان آرزو را چون منی ناکام می‌یابد

که بیخ بختم آب از شعله شمشیر می‌گیرد

اثر هم بهر آهم ادعای سرکشی دارد

[...]

۷ بیت
صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

در این ویران سر بی‌جا کسی منزل نمی‌گیرد

اگر گیرد کسی مجنون بود عاقل نمی‌گیرد

نمی‌پاشی چرا از مخزن دل اشک گلناری

جز این یک میوه باغ زندگی حاصل نمی‌گیرد

دلم دایم به ترک آرزوی غیر می‌کوشد

[...]

۷ بیت
صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

هر زمان بویی از آن جعد سمن‌سا می‌رسد

تازه جانی بر روان مرده ما می‌رسد

شکوه از جور تو کردن دل‌پسند عقل نیست

خیر محض است آنچه از مولی به مولی می‌رسد

در بر نادان جفا باشد ولی عین وفاست

[...]

۷ بیت
صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰

 

هجوم غم رسید اندر دل و راه فغان گم شد

مران ای ساربان محمل که امشب کاروان گم شد

مگر مرغی‌ رها گردید از کنج قفس دیگر

که از نالیدن او دست و پای باغبان گم شد

ترا گفتم مپیچ ای مرغ دل بر زرف پرچینش

[...]

۷ بیت
صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

دو زلفت ای صنم چون عقرب جرار می‌ماند

شکنج طره خم در خمت چون مار می‌ماند

به صیادی چون آهوی دو چشمت می‌شود مایل

دو ابروی کجست چو نخنجر خونخوار می‌ماند

به گلزار جمال بی‌مثالت بسته‌ام دل را

[...]

۹ بیت
صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

همیشه افسر فرماندهی بر سر نمی‌ماند

اگر ماند دمی ماندم دم دیگرْ نمی‌ماند

به شکر سلطنت منما عدول از عدل در عالم

که این ملک و اساس و کشور و لشکر نمی‌ماند

ز دست دار و گیر خلق بهر منصوب و مکنت

[...]

۷ بیت
صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

تا مرا گردن به طوق آشنایی بسته‌اند

روز و شب انجام کارم با جدایی بسته‌اند

هر چه با ما بی‌وفایی می‌کنی جرم تو نیست

جمع دنیا را ز روی بی‌وفایی بسته‌اند

دل بهر نو عاشقی مسپار کاین ناپختگان

[...]

۷ بیت
صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

چینیان در چین گر از زلف تو چینی داشتند

بر جبین در چین ز بوی مشک چینی داشتند

از مگس شکر فروشانرا محالست ایمنی

زانکه صاحب خرمنان هم خوشه‌چینی داشتند

خواری احباب خود بنگر که در روز فراق

[...]

۹ بیت
صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

خوبان اگر که منع نگاهی به ما کنند

ما شکر می‌کنیم اگر اکتفا کنند

منت کشیم و ناز کشیم و ستم کشیم

حاشا کنند و جور کنند و جفا کنند

سهل است انتظار کشیدم تمام عمر

[...]

۷ بیت
صامت بروجردی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۲۲
 
تعداد کل نتایج: ۴۲۴