گنجور

 
صامت بروجردی

همیشه افسر فرماندهی بر سر نمی‌ماند

اگر ماند دمی ماندم دم دیگرْ نمی‌ماند

به شکر سلطنت منما عدول از عدل در عالم

که این ملک و اساس و کشور و لشکر نمی‌ماند

ز دست دار و گیر خلق بهر منصوب و مکنت

جهان آسوده یک ساعت ز شور و شر نمی‌ماند

ز فتواهای ناحق عنقریسست اینکه در عالم

که اسم و رسمی از آئین پیغمبر نمی‌ماند

ز ملک و مال این ویرانسرای عاریت بگذر

ز نام نیک چیزی در جهان بهتر نمی‌ماند

به بذل و بخش خود منمای پروا از تهیدستی

سخاوت پیشه در آفاق هرگز در نمی‌ماند

خوشم زین منزلت (صامت) که در عالم به جای من

اساس و فرش و نقد و جنس و سیم و زر نمی‌ماند