گنجور

 
صامت بروجردی

سر دار محبت سر فرازی برنمی‌دارد

اناالحق گفتن منصور بازی برنمی‌دارد

زمین از خاکساری‌ها ز سر تا پا تواضع شد

سر میدان الفت ترک‌تازی برنمی‌دارد

کمال عرض حاجت خواهد و چشم امید این در

زمین عشق تخم بی‌نیازی برنمی‌دارد

غرور و غمزه و ناز و تغافل گشت چون غالب

رعیت پروری عاشق نوازی برنمی‌دارد

به صبح و شام از زلف نگار تند خو (صامت)

مزن دم کاین دم شیر است بازی برنمی‌دارد