گنجور

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۳۲ - مکالمه جناب علی اکبر با پدر بزرگوارش

 

اکبر آن سرو قد ماه جبین

شد چو مشتاق وصل حورالعین

همچو گردون نمود قامت خم

پی تعظیم شاه عرش مکین

کای پدر همرهان همه رفتند

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۱ - کتاب المراثی(والمصائب)

 

چرا لباس عزا دوستان ببر نکنید؟

ز ناله عالم ایجاد را خبر نکنید؟

چرا دو دست برای حسین بسر نزنید؟

ز گریه رخنه به بنیاد خشک و تر نکنید؟

بود بهای جنان روز حشر گوهر اشک

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۲ - زبان حال علیاجناب صدیقه صغری

 

زینب چو دید بر سر نی راس شاه را

بر نه فلک نمود روان پیک آه را

از خاک و خون به نوک سنان دید منخسف

آن رخ که کرده بود خجل مهر و ماه را

گفتا به ناله‌ای که نمودی به عهد مهد

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۳ - زبان حال فاطمه صغرا زمان حرکت حضرت سیدالشهدا (ع)

 

از مدینه چون شه لب‌تشنه با افغان و زاری

شد به راه کربلا عازم به عزم جان‌نثاری

دست زد بر دامنش صغری غم‌پرور که بابا

این دل من چون کند بعد از تو اندر سوگواری؟

کردی از حرف خدایی نی همین پرخون دل مرا

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۴ - در بی‌وفایی دنیار گریز به مصیبت

 

د تو این تن خاکی برهگذار گذار

از این عجوزه شوهر کش الفرار فرار

هزار چون من و تو این ستمگر بی‌باک

نموده است به شمشیر جان شکار شکار

کناره جوی شو از آفت سپهر ز مهر

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۵ - زبان حال شاه اولیاء با زینب دختر ستمکش خود

 

به مرگ من مکش امروز معجر از سر زینب

که خواهی گشت از بعد پدر خونین جگر زینب

ز بعد از من برادرها نمایند از تو غمخواری

مخور غم گر شوی از کشتن من بی‌پدر زینب

دمن از ناخن غم جامه جان را نما صد چاک

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۶ - در شکایت از سپهر و گریز به مصیبت

 

حسد چرخ نگر رونق دین بر شکند

جبهه انور زیبای پیمبر شکند

تیغ خون ریز دهد در کف بن ملجم دون

نزد محراب دعا تارک حیدر شکند

بسر تخت خلافت بنشاند بوبکر

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۷ - زبان حال حضرت سکینه

 

دریغ و درد که نگذاشتند جان پدر

تن مبارکت از آفتاب برادرم

نداد شمر امان کز رخت نگاهی سیر

برای توشه شام خراب برادرم

اگر به خواب رود بی‌تو دیده‌ام امشب

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۸ - وقایع روز یازدهم عاشورا

 

از نفاق فلک و گردش دوران امشب

تن صدچاک حسین مانده به میدان امشب

ز فلک رخ منما زهره که زهرای حزین

شده از داغ حسین موی پریشان امشب

آنکه بودی به یتیمان پدر مرده پناه

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۹ - در مصیبت عاشورا

 

ماند چون نعش حسین تشنه‌لب در آفتاب

می‌ندانم از چه زبور بست دیگر آفتاب؟

ز خم تیره و نیزه و شمشیر عدوان بس نبود؟

از چه می‌تابید بر آن جسم بی‌سر آفتاب؟

بود گر در دامن زهرا سر آن تشنه‌لب

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۱۰ - زبان حال حاضر حضرت امام حسین(ع)

 

کمتر از ناقه صالح نبود اصغر من

هستی آگاه ز حال دلم ای داور من

کوفیان تیر دهندم عوض قطره آب

قیمت آب بگیرند ز چشم تر من

قاتل از کشتن من این همه تاخیر چرا

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۱۱ - زبان حال خاتون محشر در خانه خولی

 

این چه شوری بود ای سر که تو بر سر داری

هر زمان از ستمی دیده ز خون تر داری

گاه در دیر نصاری و گهی خانه خولی

گاه در کنج تنور این سیر انور داری

حسرت و داغ جوان مردگی و تشنه لبی

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۱۲ - زبان حضرت امام حسین(ع)

 

مریز زینب محزون سرشک غم ز دو دیده

چرا که موسوم افغان و شیونت نرسیده

مکن ز فرقت من سینه را ز ناخن چاک

هنوز تیغ به روی حسین کسی نکشیده

هنوز بر رخ آل علی کس آب نبسته

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۱۳ - وداع حضرت زینب(ع)

 

بمان برادر به استراحت که من به شام خراب رفتم

ببانک کوس و نی و نقاره به سوی بزم شراب رفتم

شدی تو بیسز تیغ قاتل طپان به خونی چو مرغ بسمل

ببین بباز و مرا سلاسل به گردن از کین طناب رفتم

ز جور اعدا تو پاره پاره به تن فزون زخمت از ستاره

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۱۴ - جواب امام علیه السلام به خواهر

 

خواهر برو برو که خدا باد یار تو

ایزد رسد به درد دل داغدار تو

خواهر برو که درد و غم از کوفه تا به شام

در هر قدم نشسته کشد انتظار تو

خواهر برو که کعب نی و چوب اشقیا

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۱۵ - و برای او همچنین

 

چون بر بشر فلک ز ازل مهربان نبود

هرگز نشاط و خرمی اندر جهان نبود

یک بار آب خوش به گلوی کسی نیخت

کاغشته او به زهر غم جان ستان نبود

گشتند اولیا به بلا مبتلا همه

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۱۶ - و برای او همچنین

 

فغان که دهر به جز شور و انقلاب ندارد

ز ظلم بر شه لب تشنه اجتناب ندارد

به زیر تیغ حسین با گلوی خشک حسد بین

روا به سبط نبی نیم جرعه آب ندارد

مگر به دشت نجف شیر حق‌کننده خیبر

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۱۷ - در مصائب عاشورا

 

می‌زند امروز بر سر بوتراب از یک طرف

گرید از غم حضرت ختمی‌مآب از یک طرف

چار ارکان در تنزلزل شش جهت در اضطراب

نه فلک افتاده اندر انقلاب از یک طرف

پاره پاره بر زمین جسم عزیز فاطمه

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۱۸ - گفتگوی حضرت سجاد با سهل در شام

 

این سرانی که بینی با رخ همچون قمرند

صدف علم نبی را همه یکتا گهرند

گرچه گردیده گرفتار ز هر بی‌پدری

اسد بیشه دین شیر خدا را پسرند

همه بنهاده اگر سر به سر حکم قضا

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۱۹ - و برای او همچنین

 

دگر ندیده ستم کش جهان مقابل زینب

سرشته شد به غم و درد گوئیا گل زینب

به جز اسیری و طعن سنان و طعنه دشمن

ز زندگانی دنیا نگشت حاصل زینب

ز بعد قتلبرادر میان کوفی و شامی

[...]

صامت بروجردی
 
 
۱
۲
۳
۶