گنجور

 
صامت بروجردی

اکبر آن سرو قد ماه جبین

شد چو مشتاق وصل حورالعین

همچو گردون نمود قامت خم

پی تعظیم شاه عرش مکین

کای پدر همرهان همه رفتند

من به دنبال مانده زار و حزین

آرزوی شهادتم باشد

بسر کویت ای امام مبین

شه دین گفت با دو دیده تر

کای گل باغ دوده یاسین

زین سخن آتشم مزن بر جان

زین سفر خاطرم مدار غمین

ای پسر دل بدین رضا ندهد

قد سرو تو اوفتد به زمین

رحم بنما به پیری لیلا

ای جوان زین سفر کناره گزین

گفت اکبر که کشته گردیدن

بهْ به این زندگی بود پس از این

ای پدر بانگ العطش بشنو

زاری کودکان خویش ببین

عاقبت اذن جنگ حاصل کرد

روبرو گشت چون به لشکر کین

ز پس جنگ و کوشش بسیار

به زمین واژگون شد از سر زین

آن یکیزد عمود بر فرقش

دیگری زد به پهلویش زوبین

آن یکی زد عمود بر فرقش

دیگری زد به پهلویش زوبین

آن یکی تیغ زد به جبهه او

ساخت از خون عذار او رنگین

آن یکی رمح کین زدش ز یسار

دگری زد سنان بوی ز یمین

آن بیح خلیل کوی وفا

گفت آن دم به ناله‌های حزین

کای پدر جان برس به فریادم

الامان زین سپاه بد آئین

شد شتابان حسین تشنه جگر

بسر آن همای اوج یقین

دید آرام جان لیلا را

کرده از خاک بستر و بالین

سر او را گرفت بر زانو

خاک و خون پاک ساختنش ز جبین

دید او را ز خون نموده خضاب

رخ رنگین و کاکل مشگین

گفت ای گلعذار گلشن زار

ای همایون تذرو علیین

حیف از این غنچه لب چو گلت

حیف از آن تبسم شیرین

آه از آن سرو قد رعنایت

داد از آن ملاحت رنگین

یک گلی داشتم در این بستان

رفت آن هم به غارت گلچین

تو به خاک هلاک زنده حسین

بی‌پناه و انیس و یار و معین

چشم در راه مادرت لیلا

مانده در خیمه‌گاه زار و غمین

خیز بار دیگر ز مادر پیر

یاد کن آن محبت دیرین

خیز و بشتاب ای پسر به حرم

یک زمان ده سکینه را تسکین

خیز و بار دیگر برو به خیام

در بر عمه‌های خود بنشین

آه از آن دم که دیده باز نمود

اکبر اندر نگاه باز پسین

(صامتا) شد ز شرح این ماتم

نوحه‌گر مصطفی به خلد برین