از مدینه چون شه لبتشنه با افغان و زاری
شد به راه کربلا عازم به عزم جاننثاری
دست زد بر دامنش صغری غمپرور که بابا
این دل من چون کند بعد از تو اندر سوگواری؟
کردی از حرف خدایی نی همین پرخون دل مرا
صبر و طاقت از دل غمدیده من شد فراری
خوش تسلی میدهی بر من تو از پایان دوری
آه اگر جانم نمودی بیتو یک دم پایداری
جان بابا در مدینه بیکسم مگذار و مگذر
رحم کن بر من که درد بیکسی دردیست کاری
اعتباری داشتم از سایه لطف تو بر سر
میکشد کارم به خواری آخر از بیاعتباری
آنچنان پندار کز اطفال تو هستم
پس مرا همره ببر بابا پی خدمتگذاری
شاه دین گفت ای علیله دختر شیرینزبانم
خون دل کردی مرا ازین گفتگو از دیده جاری
تو به چشم من چو نوری و به چشم باب خود جان
جان من پایان نداد این سفر جز غمگساری
تو نداری طاقت لبتشنگی چون ما که هر دم
بر کشی از قلب سوزان ناله بیاختیاری
تاب چندان بر دلت نبود که بینی خیل عدوان
تیغ بر کف بهر قتلم رو کنند از هر کناری
صبر نتوانی نمود از غارت قوم ستمگر
هر طرف شو میدرد گوشی برای گوشواری
کو چنان صبری که اندر قتلگه از بعد قتلم
بنگری در هر طرف غلطیده در خون گلعذاری
چون سکینه ترسم از سیلی شود روی تو نیلی
تو علیلی و نداری طاقت اینگونه خواری
ترسم از سیلی شود روی تو نیلی
تو علیلی و نداری طاقت اینگونه خواری
عمهها و خواهرانت بس بود بهر اسیری
خوار و سرگردان به هر جا چون اسیران تتاری
(صامتا) تا میتوانی گریه کن در این مصیبت
تا نمایی مزرع امید خود را آبیاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش بوَد یاری و یاری بر کنار سبزه زاری
مهربانان روی بر هم وز حسودان بر کناری
هر که را با دلستانی عیش میافتد زمانی
گو غنیمت دان که دیگر دیر دیر افتد شکاری
راحت جان است رفتن با دلارامی به صحرا
[...]
دلبرا با ما سر پیوند داری یا نداری
راست برگو الله الله راست داری یا نداری
عیب نتوان کرد باید سر به مسکینی نهادن
گر به پیوند چو من شوریده ای سر در نیاری
با تو ما باری به یک دل در میان داریم صد جان
[...]
پادشاهست آنکه دارد در چنین خرم بهاری
ساقیی سرمست و جامی، مطربی موزون و یاری
نوش کن جام صبوح و کوش کز شاخ گلتر
بلبلی هر دم بنالد، بلکه چون بلبل هزاری
چون به دستم باده دادی شیر گیرم کن به شادی
[...]
در زمستان بر امید آنکه باز آید بهاری
عاشق گل را بباید ساختن با نوک خاری
دوستان پرسند کآخر در چه کاری در چه کارم
می گذارم عمر خود را بر امید انتظاری
بارها بار فراقت بردهام بر گردن جان
[...]
چرب و شیرین، نغز و رنگین دل پذیری جان گواری
نوش زنبوری چه سود آوخ که بر من نیش ماری
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.