گنجور

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۱ - کتاب التضمین والمصائب

 

گفت شاه تشنه‌کامان بر سر میدان عشق

بر سر بازار جانبازان منم سلطان عشق

وه چه خوش لذت بود در باده رخشان عشق

بس که بنشسته است تا پر بر تنم پیکان عشق

طایر پران شدم از طایر پران عشق

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۲ - مصیبت

 

به شاه تشنه جگر گفت زینب غمناک

دمی که دید تن چون گلشن ز خنجر چاک

فتاده بیکفن و غرقه خون به دامن خاک

تویی خلاصه ارکان و انجم و افلاک

ولی چه سود که قدرت نمی‌کنند ادراک

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۳ - و برای او همچنین

 

شیعیان بار دگر نخل عزا می‌بندند

باز بار سفر کرب و بلا می‌بندند

یا مگر حجله قاسم به مبلا می‌بندند

باز پیرایه گلشن به حنا می‌بندند

بوی گلهای چمن را به صبا می‌بندند

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۴ - مرثیه در خرابه شام

 

باز از غم رقیه دل پر ز آه کردم

چون یاد گفتگویش با نعش شاه کردم

گفت ای سر از فراغت جان را تباه کردم

امشب تو را به خوبی نسبت به ماه کردم

تو خوب تر ز ماهی من اشتباه کردم

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۵ - و برای او همچنین

 

قاسم زار با عروس گفت که خوش به سوی تو

می‌کشدم کشان کشان جذبه گفتگوی تو

می‌روم و نمی‌رود از دلم آرزوی تو

وه که به کام دشمنان دور شدم ز کوی تو

بر نگرفته کام دل سیر ندیده روی تو

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۶ - و برای او همچنین

 

گفتا شه شهیدان کامد روا مرادم

تا آتش محبت زد شعله بر نهادم

در کربلای عشقش بار بلا گشادم

در جلوه‌گاه جانان جان را به شوق دادم

درروز تیر باران مردانه ایستادم

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۷ - و برای او همچنین

 

در مقتل شهیدان با ناله چون هزاران

زینب کشید در بر چون نعش گلعذاران

گفتا بشمر کافر گریان چو بی‌قراران

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران

جز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۸ - همچنین من افکاره

 

زینب به حسین گفت که ای تاج سر ما

ای قافله سالار من و همسفر ما

آسوده بخوابی چه خوش از رهگذر ما

نگذاشت که بر روی تو افتد نظر ما

دیدی که چها کرد به ما چشم تر ما

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۹ - و برای او همچنین

 

دید چون قاسم عروس از دوریش انکار دارد

گفت حق داری جدایی محنت بسیار دارد

چاره در صبر است هر چندت که غم ناچار دارد

عاشقی کو بزم دل را خالی از اغیار دارد

با غم دلداربودن لذت دیدار دارد

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۱۰ - و برای او رحمه الله علیه

 

اگر دستت رسد با همنشینی

دو روزی خلوتی را برگزینی

گل راحت به کام دل بچینی

خوشا مستی و عشق نازنینی

نه کیشی و نه آئین و نه دینی

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۱۱ - و برای او همچنین

 

ساقی بیا که دلبرم امروز در بر است

می دهد که عشرت دو جهانم میسر است

شام غمم به صبح سعادت برابر است

بر دستم آن شبی که سر زلف دلبر است

حقا که از هزار شب قدر بهتر است

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۱۲ - و برای او همچنین

 

یا رب نظری کن به من و چشم پر آبم

کز بیم مکافات تو اندر تب و تابم

اما کرمت برده ز دل خوف عذابم

چندان بسر کوی خرابات خرابم

کاسوده ز اندیشه فردای حسابم

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۱۳ - همچنین

 

به سر کوی تو با حال تباه آمده‌ایم

ز پی دعوی عشق تو گواه آمده‌ایم

همچو سیاره به دنباله ماه آمده‌ایم

ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم

از بد حادثه اینجا به پناه آمده‌ایم

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۱۴ - و برای او علیه الرحمه

 

‌ای دل وفا و عهد به دور زمان کجاست

آن را که داده مرگ برات امان کجاست

یاران و دوستان نو پیر و جوان کجاست

جمشید کو سکندر گیتی سنان کجاست

آن حشمت و جلال ملوک کیان کجاست

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۱۵ - همچنین

 

ای غمگین تو را با شادی دوران چکار

صید شمشیر اجل را با لب خندان چکار

مشت خاکی را به کبر و کنینه و طغیان چکار

واله و آشفته را کفر و با ایمان چکار

مردم دیوانه را با شحنه و سلطان چکار

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۱۶ - و برای او همچنین

 

روزی که پا به علم پر از غم گذاشتیم

امید بر ذخیره در هم گماشتیم

آخر هر آنچه گشت فراهم گذاشتیم

رفتیم و هر چه بود به عالم گذاشتیم

دنیا و محنتش همه با هم گذاشتیم

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۱۷ - و برای او

 

ای که نموده ترک سر بهره کلاه سروری

می‌ترسد به سروری هیچ سری به سر سری

بیهده هیچکس نشد شحنه شهر مهتری

با ملک ار ترا بسر هست هوای همسری

ترک نماز جان و دل شیوه نفس پروری

[...]

صامت بروجردی