گنجور

 
صامت بروجردی

دید چون قاسم عروس از دوریش انکار دارد

گفت حق داری جدایی محنت بسیار دارد

چاره در صبر است هر چندت که غم ناچار دارد

عاشقی کو بزم دل را خالی از اغیار دارد

با غم دلداربودن لذت دیدار دارد

منشی غم در سیه‌روزی نوشت انجام ما را

کرده به هر ما ذبیحان چون منا کرب و بلا را

سر به سر باید هدف شد طعنه تیر بلا را

گفتمش تیر فراغت از جگر بگذشت ما را

گفت اگر خواهی وفای گل جفای خار دارد

رفتم از کویت به چشم خونفشان دل پر ز حسرت

از تو و یار و دیار خود نمودم ترک الفت

ساقی دوران نموده ساغر پردرد و نقمت

گفتمش یا بار محنت بر دلم نه یا محبت

گفت از اول بار گفتم بار من سر بار دارد

از شکست کار خود در دل الم بسیار دارم

فرصتی کو تا غم‌دل در برت اظهار دارم

دامن بخت ار به چنگ افتاد با وی کار دارم

شکوه گر دارم ز دل دارم نه از دلدار دارم

کو به تنگم هر زمان از ناله‌های زار دارد

دست و پا از خون خود در جنگ کردن رنگ خوش‌تر

چنگ بر تار دل عاشق زدن از چنگ خوشتر

زانکه چنگ دل ز تار موی جانان تار دارد

گفت با وی نوعروس! به قاسم شیرین شمایل

بر وصال حوریان گویا دلت گردیده مایل

رفتی و داغ فراقت تا قیامت ماند در دل

تیغ ابروی تو بحث کفر و دین را کرده باطل

چون ز زلف و گیسویت هم پنجه هم زنار دارد

گفت قاسم آه و افغانت ز کف دل می‌رباید

از دو چشمم جوی خون مانند جیحون می‌گشاید

صبر کن جانا قیامت هر چه دیر آید بیاید

درس عشق آموختن (صامت) ز هر مرغی نیاید

طوطی گلزار بهتر پیبدین اسرار دارد

 
 
 
قائم مقام فراهانی

روزگار است این که گه عزت دهد گه خوار دارد

چرخ بازی گر ازین بازی چه ها بسیار دارد

مهر اگر آرد بسی بی جا و بی هنگام آرد

قهر اگر دارد بسی ناساز و ناهنجار دارد

گه به خود چون زرق کیشان تهمت اسلام بندد

[...]

بلند اقبال

خون به دل از بوی مویت نافه تاتار دارد

نافه تاتار کی مشکی چومویت بار دارد

خال رخسار تورا خوانم خلیل الله زیرا

کاندر آتش رفته وآتش را به خودگلزار دارد

ترک چشم مستت از مژگان به کف بگرفته خنجر

[...]

صامت بروجردی

با غم دلداربودن لذت دیدار دارد

گفت اگر خواهی وفای گل جفای خار دارد

گفت از اول بار گفتم بار من سر بار دارد

کو به تنگم هر زمان از ناله‌های زار دارد

زانکه چنگ دل ز تار موی جانان تار دارد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه