گفتا شه شهیدان کامد روا مرادم
تا آتش محبت زد شعله بر نهادم
در کربلای عشقش بار بلا گشادم
در جلوهگاه جانان جان را به شوق دادم
درروز تیر باران مردانه ایستادم
هر تیر کز مخالف بر لوح سینه خوردم
پیغام وصل جانان آن تبر را شمردم
جز لطف او پناهی بر هیچکس نبردم
جان با هزار شادی در راه او سپردم
سر با هزار منت در پای او نهادم
کردند پس مخالفت در یاری اتفاقم
تا از حجاز کردند آواره در عراقم
آنها به سست عهدی من در سرو فاقم
جز راستی نبینی در طبع بینفاقم
جز ایمنی نیابی در نفس بیفسادم
تخم وفایت ای دوست تا من به سینه کشتم
مهر عیال و فرزند یکسر ز سر بهشتم
به هر حصول بیعت با کوفیان زشتم
نام تو برده میشد تا نامه مینوشتم
روی تو دیده میبود تا دیده میگشادم
چون منصب شهدات من اختیار کردم
دل از وطن بریدم ترک دیار کردم
در کربلا رسیدم پا استوار کردم
در وادی محبت دانی چکار کردم
اول به سر رسیدم آخر ز پا فتادم
شکر خدا که بردم بر سر وفای خود را
در امتحان رساندم قالو! بلای خود را
راضی نمودم از خویش یعنی خدای خود را
تا با قضاش کردم ترک رضای خود را
با هر قضیه خوش دل در هر بلیه شادم
(صامت) به بزم جانان هر کس که راهبر بود
در پیش تیر محنت دایم تنش سپر بود
کاش از نخست ویران این دهر پرخطر بود
طرح نوی فروغی میریختم اگر بود
دستی به آب و آتش حکمی بباد و خاکم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری از عاشقانههای عاشورا و شهادت است که بیانگر عشق و وفاداری عمیق شاعر به معشوقهاش، که در اینجا نماد خداوند و امام حسین (ع) است، میباشد. شاعر از شجاعت و ایستادگی خود در برابر مشکلات و دشمنیها سخن میگوید و بر اهمیت وفا و صبر در مسیر عشق تأکید دارد. او به فراز و نشیبهایی که در این مسیر با آن مواجه شده، اشاره میکند و در نهایت، از رضایت خدا و وفاداری به عهدش در روز عاشورا و لحظه شهادت سخن میگوید. شاعر با نگاهی عمیق به ایثار و فداکاری، در تلاش است تا نشان دهد که هیچ چیز نمیتواند مانع از رسیدن به محبوب حقیقی شود.
هوش مصنوعی: گفت که پادشاه شهیدان آمده است و خواستهام به تمام و کمال برآورده شده است، چرا که آتش عشق در وجودم شعلهور شده است.
هوش مصنوعی: در کربلای عشق او، تمام سختیها و مشکلات را تحمل کردم و در برابر معشوق، جانم را با شوق و عشق تقدیم کردم.
هوش مصنوعی: در روزی که باران تیرهای دشمن میبارید، با شجاعت ایستادگی کردم.
هوش مصنوعی: هر بار که از طرف دشمنی زخم دیدم، پیام وصال محبوبم را در دل ثبت کردم.
هوش مصنوعی: غیر از لطف و رحمت او به هیچ کس پناهنده نشدم و جانم را با هزار خوشحالی در مسیر او قرار دادم.
هوش مصنوعی: من با کمال افتخار و از روی خضوع و احترام، سرم را در برابر او قرار دادم.
هوش مصنوعی: در نتیجه مخالفتهایی که در کمک به من شد، من را از سرزمین حجاز آواره و به عراق کشاندند.
هوش مصنوعی: آنها تنها سستی و عدم وفای من را در موهای بلند و زیبایم میبینند، اما در واقع در سرشت من جز صداقت و بیریایی چیزی نمیبیند.
هوش مصنوعی: جز در سایه امنیت و آرامش، نمیتوانی به جان بیآلایش و پاک خود دست یابی.
هوش مصنوعی: دوست عزیز، عشق و محبت تو را در دل نگهداشتهام و به خاطر آن تمام زندگیام را یعنی خانواده و فرزندانم را با عشق و علاقه به تو گره زدهام.
هوش مصنوعی: من هر بار که با کوفیان پیمان میبستم و سفارشی میکردم، ناچار بودم نام تو را به میان بیاورم و زمانی که نامهای مینوشتم، نامت در آن ذکر میشد.
هوش مصنوعی: چشمانم همیشه به سوی تو بود تا زمانیکه آنها را باز میکردم.
هوش مصنوعی: زمانی که به عنوان شهید انتخاب شدم، دل از وطن جدا کردم و دیار خود را ترک کردم.
هوش مصنوعی: در کربلا به تلاش و استقامت خود ادامه دادم و در مسیر عشق و محبت، اقداماتی انجام دادم که قابل توجه بود.
هوش مصنوعی: ابتدا به هدفی که داشتم رسیدم، اما در انتها دچار مشکل شدم و از پا افتادم.
هوش مصنوعی: خوشحالم که با وفای خود امتحان را با موفقیت پشت سر گذاشتم و به نتیجهای که میخواستم رسیدم.
هوش مصنوعی: من خود را به خدا راضی کردم تا با قضا و تقدیرش، خواستههای خود را کنار بگذارم.
هوش مصنوعی: من در هر وضعیتی با قلبی شاد و خوشحالم و به هر چالشی با خوشرویی برخورد میکنم.
هوش مصنوعی: هر کسی که در میهمانی معشوق راهنمایی کند، در برابر سختیها و مشکلات دائمی، همچون سپری برای بدنش عمل میکند.
هوش مصنوعی: ای کاش از همان ابتدای این دنیا پرخطر، طرحی نو از روشنی به وجود میآمد که بتوانستم آن را خلق کنم اگر چنین امکانی وجود داشت.
هوش مصنوعی: آرزو دارم که در زندگی، حتی در شرایط سخت و دشوار، تصمیماتی بگیرم که به نفع خودم و دیگران باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رفتم ز دست خود من در بیخودی فتادم
در بیخودی مطلق با خود چه نیک شادم
چشمم بدوخت دلبر تا غیر او نبینم
تا چشمها به ناگه در روی او گشادم
با من به جنگ شد جان گفتا مرا مرنجان
[...]
در جلوهگاه جانان جان را به شوق دادم
در روز تیرباران مردانه ایستادم
جان با هزار شادی در راه او سپردم
سر با هزار منت در پای او نهادم
جز راستی نبینی در طبع بی نفاقم
[...]
بابا بگیر دستم دیگر ز پا فتادم
از بس که وصل رویت بر خویش وعده دادم
شکر خدا که گردید آخر روا مرادم
دوشینه پیش رویت آئینه را نهادم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.