گنجور

 
صامت بروجردی

در مقتل شهیدان با ناله چون هزاران

زینب کشید در بر چون نعش گلعذاران

گفتا بشمر کافر گریان چو بی‌قراران

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران

جز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران

چون من ستمکشی کس مشگل که دیده باشد

ور خود ندیده باشد از کس شنیده باشد

ای شمر کی ز جانان کس جان بریده باشد

هرکس شراب فرقت روزی چشیده باشد

داند که تلخ باشد قطع امیدواران

اندر گشودن سیل باشد شتاب چشمم

بگذار تا دهم غسل ز آب گلاب چشمم

جسم برادرم را اندر سراب چشمم

با ساربان بگویید احوال آب چشمم

تا بر شرر نبندند محمل بروز باران

پس کرد در مدینه رو از پی شکایت

کای جد تاجدارم بنگر جفای امت

از جور و قتل و غارت این قوم بی‌همیت

بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت

گریان چو در قیامت چشم گناهکاران

بردار سر که بر سر روز فراقت آمد

پایان استراحت هنگام زحمت آمد

وقت اسیری شام بر آل عصمت آمد

ای صبح شب‌نشینان جانم به طاقت آمد

از بس که دیر ماندی چون شام روزه‌داران

اکنون به جانب شام از کربلا روانم

شمر و سنان و خولی هستند همرهانم

رفتیم دل پر از غم از داغ دوستانم

تا دوست گشتم ای جان کشتند دشمنانم

گشتم بسان دشمن از جمله دوستداران

آه از دمی که زینب بنمدو جا به محمل

بازوی در سلاسل راس حسین مقابل

از محنت دل‌وی (صامت) مباش غافل

سعدی به روزگار مهری نشسته بر دل

بیرون نمی‌توان کرد الا به روزگاران

 
 
 
امیر معزی

ای شاه تاج‌داران وی تاج شهریاران

گردون کامکاری خورشید کامکاران

گر عید روزه‌داران بر خلق هست فرخ

دیدار توست فرخ بر عید روزه‌داران

جز تو جلال دولت نامد زپادشاهان

[...]

سعدی

بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران

کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران

هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد

داند که سخت باشد قطع امیدواران

با ساربان بگویید احوال آب چشمم

[...]

سیف فرغانی

از لطف وحسن یارم در جمع گل عذاران

چون برگلست شبنم چون بر شکوفه باران

در صحبت رقیبان هست آن نگار دایم

شمعی بپیش کوران گنجی بدست ماران

ای جمله بی تو غمگین چون عندلیب بی گل

[...]

امیرعلیشیر نوایی

ساقی حیات بخشد چون باد نوبهاران

چون ابر رخت هستی کش سوی کوهساران

خاطر سخن شنو کن دفتر به می گرو کن

در طور فقر نو کن آئین کامکاران

باد از مسیح دم زد لاله به که علم زد

[...]

صائب تبریزی

اشکی که از ندامت ریزند باده خواران

شیرازه نشاط است چون رشته های باران

ایام خط مگردید غافل ز گلعذاران

کاین سبزه همعنان است با ابر نوبهاران

تخمی است پوچ در خاک، خونی است مرده در پوست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه