در مقتل شهیدان با ناله چون هزاران
زینب کشید در بر چون نعش گلعذاران
گفتا بشمر کافر گریان چو بیقراران
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
جز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
چون من ستمکشی کس مشگل که دیده باشد
ور خود ندیده باشد از کس شنیده باشد
ای شمر کی ز جانان کس جان بریده باشد
هرکس شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند که تلخ باشد قطع امیدواران
اندر گشودن سیل باشد شتاب چشمم
بگذار تا دهم غسل ز آب گلاب چشمم
جسم برادرم را اندر سراب چشمم
با ساربان بگویید احوال آب چشمم
تا بر شرر نبندند محمل بروز باران
پس کرد در مدینه رو از پی شکایت
کای جد تاجدارم بنگر جفای امت
از جور و قتل و غارت این قوم بیهمیت
بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت
گریان چو در قیامت چشم گناهکاران
بردار سر که بر سر روز فراقت آمد
پایان استراحت هنگام زحمت آمد
وقت اسیری شام بر آل عصمت آمد
ای صبح شبنشینان جانم به طاقت آمد
از بس که دیر ماندی چون شام روزهداران
اکنون به جانب شام از کربلا روانم
شمر و سنان و خولی هستند همرهانم
رفتیم دل پر از غم از داغ دوستانم
تا دوست گشتم ای جان کشتند دشمنانم
گشتم بسان دشمن از جمله دوستداران
آه از دمی که زینب بنمدو جا به محمل
بازوی در سلاسل راس حسین مقابل
از محنت دلوی (صامت) مباش غافل
سعدی به روزگار مهری نشسته بر دل
بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به بیان احساسات عمیق زینب کبری (س) بعد از واقعه عاشورا میپردازد. او با ناله و زاری برادرش حسین (ع) را به یاد میآورد و از ظلم و ستمی که بر او و یارانش رفته، شکایت میکند. احساسات درد، اندوه، و حسرت در وجود زینب موج میزند. او از خدای خود میخواهد که به حال و وضع این امت نامرد توجه کند و در نهایت، به مصیبت و رنجهای ناشی از اسیری و جدایی از عزیزانش اشاره میکند. این شعر نشاندهنده عمق درد و رنج اهل بیت و بهخصوص زینب در پی فاجعه عاشورا است.
هوش مصنوعی: در محل شهادت، زینب به شدت ناله میکرد و مانند هزاران زینب دیگر، به سوگ برادران و عزیزانش نشسته بود، همانطور که بر پیکر زیبای شهیدان اشک میریخت.
هوش مصنوعی: گفت: بشمار کسانی را که بیتاب و گریانند، و بگذار تا من نیز مانند ابر در فصل بهار بگریم.
هوش مصنوعی: در روز جدایی از دوستان، تنها سنگ است که میتواند ناله کند.
هوش مصنوعی: هر کسی که ظلم را دیده باشد، سختی و درد آن را درک میکند، اما اگر خود به چشم ندیده باشد، فقط از دیگران شنیده است و شاید نتواند آن را به درستی حس کند.
هوش مصنوعی: ای شمر، چه کسی میتواند بدون دلبستگی به معشوق از جان خویش دست بکشد؟ هر کسی که طعم جدایی و دوری از محبوب را چشیده باشد.
هوش مصنوعی: میداند که قطع امید برای کسانی که منتظرند، بسیار تلخ و ناگوار است.
هوش مصنوعی: چشمم مانند سیلی قوی است و در حال جاری شدن؛ بگذارید تا با قطرات گلابی که از چشمم میریزد، خودم را شستشو کنم.
هوش مصنوعی: در دنیای خیالات و توهمات، به نظر میرسد برادر من در یک سراب موجود است و من از این وضعیت میخواهم با فردی که کارش جابجایی مسافران است، درباره درد و رنجی که به خاطر او دارم صحبت کنم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که باران نبارد، هیچ کس نمیتواند بر روی آتش (شرر) بپوشاند (محمل) و آن را خاموش کند.
هوش مصنوعی: او به مدینه رفت تا از ظلم و ناعدالتیهایی که به او و پیروانش رسیده، شکایت کند و از جد بزرگوارش خواست تا به او توجه کند.
هوش مصنوعی: این قوم بیخود و بیفکر ما را با ظلم و رفتارهای ناپسند خود تنها گذاشتند و حالا ما در حسرت و اندوه عمیق غرق شدهایم.
هوش مصنوعی: زمانی که در قیامت گناهکاران گریه میکنند و چشمهایشان پر از اشک میشود، نشان از حال و روز آنهاست.
هوش مصنوعی: سر خود را از خواب بردار، چرا که روز جداییات فرارسیده است و وقت استراحت به پایان رسیده و زمان تلاش و کوشش آغاز شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که اسیران در شام به سر میبرند، صبح برای اهل پاکی و عصمت میرسد و جانم به تحمل این شرایط رسیده است.
هوش مصنوعی: از آنقدر که دیر کردهای، مشابه حالتی هستی که روزهداران در غروب افطار منتظرند.
هوش مصنوعی: اکنون به سمت شام از کربلا در حرکت هستم و شمر و سنان و خولی همراهان من هستند.
هوش مصنوعی: ما با دل پر از غم و اندوه دوستانم راهی را پیمودیم و از آن پس به دوستی تبدیل شدم، اما دشمنانم جانم را کشتند.
هوش مصنوعی: من مثل یک دشمن، به میان کسانی که دوستدارم رفتم.
هوش مصنوعی: وای بر لحظهای که زینب در محمل با دستانی در زنجیر، سر حسین را در برابر خود ببیند.
هوش مصنوعی: سعدی میگوید که از غم و درد دل خود غافل نباش، چرا که در روزگار، محبت و دوستی بر دلها سایه انداخته است.
هوش مصنوعی: تنها زمانی میتوان از یک وضعیت یا موقعیت خارج شد که زمان مناسب فرا رسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شاه تاجداران وی تاج شهریاران
گردون کامکاری خورشید کامکاران
گر عید روزهداران بر خلق هست فرخ
دیدار توست فرخ بر عید روزهداران
جز تو جلال دولت نامد زپادشاهان
[...]
بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران
با ساربان بگویید احوال آب چشمم
[...]
از لطف وحسن یارم در جمع گل عذاران
چون برگلست شبنم چون بر شکوفه باران
در صحبت رقیبان هست آن نگار دایم
شمعی بپیش کوران گنجی بدست ماران
ای جمله بی تو غمگین چون عندلیب بی گل
[...]
ساقی حیات بخشد چون باد نوبهاران
چون ابر رخت هستی کش سوی کوهساران
خاطر سخن شنو کن دفتر به می گرو کن
در طور فقر نو کن آئین کامکاران
باد از مسیح دم زد لاله به که علم زد
[...]
اشکی که از ندامت ریزند باده خواران
شیرازه نشاط است چون رشته های باران
ایام خط مگردید غافل ز گلعذاران
کاین سبزه همعنان است با ابر نوبهاران
تخمی است پوچ در خاک، خونی است مرده در پوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.