کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۶
شاخ سر سبز و چمن دلشادست
عالم از عدل بهار آباد است
غنچه تا روی به صحرا آورد
گرهی ا ر دل بگشادست
سرو در خدمت گل برپایست
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۲
با لب تو جان شکار زلف تست
با رخ تو کار کار زلف تست
چشمۀ خورشید سوی روی تو
حلقۀ شب گوشوار زلف تست
در عروسیّ جمالت عقل را
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۳
تا دم باد صبا بگشا دست
گرهی از دل ما بگشا دست
هر فتوحی که جهانراست ز گل
همه از باد هوا بگشادست
نقش بدان چمن را همه کار
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۵
هر که رخسارش آرزو کردست
گل بر بارش آرزو کردست
بی خودیّ دلم بجای خودست
زانکه دیدارش آرزو کردست
تا گرفتار هجر اوست دلم
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۹
آنکه سرم بر خط فرمان اوست
گوی دلم در خم چوگان اوست
دل به غمش دادم و جان هم دهم
گر لب و دندان لب و دندان اوست
حال دلم هر چه پریشانی است
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۲۳
بیمار فراق تو بحالیست
در دور تو عافیت محالیست
در عهد تو کس نشان ندادست
کآسود کیست پا وصالیست
بر چهرۀ روزهای گیتی
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۲۵
از تو جز درد دل و خون جگر حاصل نیست
چه کنم جان؟ چو جزین هیچ دگر حاصل نیست
بر نبندد ز میان تو کمر طرفی، از آنک
در میان خود بجز از طرف کمر حاصل نیست
ذوق باشد دهنم را که کد یاد لبت
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۲۶
چو روی خوب تو خورشید آسمان هم نیست
بقد و قامت تو سر و بوستان هم نیست
به بوی آنکه به رنگ رخ تو گردد گل
بسی تکلّفها کرد و آنچنان هم نیست
به جان ز لعل تو بوسی خریدم و دانم
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۲۷
دل من ار بغمت خوشتر از زبان تو نیست
ز روی تنگی باری کم از دهان تو نیست
تنم چو موی شد از عشق و خرّمم آری
که هیچ فرق میان من و میان تو نیست
بگیر یک ره و سخنم بخویشتن درکش
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۳۱
دلبرم هم ز بامداد برفت
کرد ما را غمین و شاد برفت
آن همه عهدها که دوش بکرد
با مدادش همه زیاد برفت
گفت کین هفنه میهمان توام
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۳۹
دل بدان دلنواز خواهم داد
جان بشمع طراز خواهم داد
پس ازین من بدست عشق و هوس
مالش حرص و از خواهم داد
چشم و دل را چو شمع و اتش و آب
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۴۱
رخت تاثیر آهی بر نتابد
غمت هر دستگاهی بر نتابد
چنان نازک رخی داری که از دور
بصد حیلت نگاهی برنتابد
رخت را برگ رویم نیست شاید
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۴۴
رنگ رویت بر ارغوان خندد
لعل تو بر می جوان خندد
خنده خونین زند انار زرشک
هر کجا آن دو نار دان خندد
با لبت گر برند نام شکر
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۴۹
تاب جمال تو آفتاب ندارد
با خم زلفت بنفشه تاب ندارد
کرد دلم شب خوش خیالت ازیراک
دیده درین عهد چشم خواب ندارد
غمزهٔ خود را به آب چشم جلا ده
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۵۲
هر که چون روی تو رویی دارد
سر به سر راحت دنیی دارد
هر که دارد دهن و زلف و خطت
کوثر و سدره و طوبی دارد
از جهان دوست ترا دارد دل
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۵۸
ز رویت دستهٔ گل میتوان کرد
ز زلفت شاخ سنبل میتوان کرد
ز قدّ چفتۀ من در ره عشق
بر آب دیدهام پل میتوان کرد
ز نوک غمزهٔ تو بیمحابا
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۷۳
در عشق تو دل بجان همی کوشد
عاجز شد و همچنان همی کوشد
در سنبل تابدار میپیچد
با نرگس دلستان همی کوشد
پیدا گوید که فارغم، وانگه
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۷۷
باد صبا بین که چها می کند
کس نکند آنچه صبا می کند
مست بگلزار رود بامداد
عربده با شاخ و گیا میکند
طیرة طفلان چمن می دهد
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۸۶
یا رب! این بچّهٔ ترکان چه ز ما میخواهند؟
که همیشه دل ما را به بلا میخواهند
زلف پرچین ز چه بر زیر کله میشکنند؟
گر نه مان بسته ترا ز چین قبا میخواهند
روز اسب و زره و تیغ و کمر میطلبند
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۹۱
نیکویی بیش از آن نمی باید
فتنه اندر جهان نمی باید
راست اندازۀ دلم دارد
تنگ تر زان دهان نمی باید
لبکی داری آن چنان کانصاف
[...]