گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

دل بدان دلنواز خواهم داد

جان بشمع طراز خواهم داد

پس ازین من بدست عشق و هوس

مالش حرص و از خواهم داد

چشم و دل را چو شمع و اتش و آب

مایه و برگ و ساز خواهم داد

مده ای عقل زحمتم بسیار

که جواب تو باز خواهم داد

چند گویی که دل بدو دادی؟

دادم آری و باز خواهم داد

بر سرم عشق ترکناز آورد

تن درین ترکتاز خواهم داد

زین دو در بند دیدگان شب و روز

اشکها را جواز خواهم داد

ار دل از من بناز میخواهد

من بدو از نیاز خواهم داد

نازنین است یار من پیشش

جان شیرین بناز خواهم داد