از تو جز درد دل و خون جگر حاصل نیست
چه کنم جان؟ چو جزین هیچ دگر حاصل نیست
بر نبندد ز میان تو کمر طرفی، از آنک
در میان خود بجز از طرف کمر حاصل نیست
ذوق باشد دهنم را که کد یاد لبت
ورچه ذوق شکر از نام شکر حاصل نیست
گفتی اندر مه و خورشید نگاهی می کن
گر ز رخسار منت حظّ نظر حاصل نیست
گرچه این هر دو دوجسمیست بغایت روشن
آن غرض کز تو بود از مه و خور حاصل نیست
دل ز زلف تو طلب کردم و بر خود پیچید
گو:مکن شرم، بگو نیست اگر حاصل نیست
بجز از درد سر ار با تو بسی خواهم گفت
هیچ مقصود من ای جان پدر حاصل نیست
گفتمت بوسی از آن لعل وز من جانی نقد
این توقّف ز چه رویست؟ مگر حاصل نیست؟
بر گرفتم طمع از تو که مرا هیچ طمع
بی زر از تو نشود حاصل وزر حاصل نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.