گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

مکن ملامتم ای شیخ اگر چه نیست ادب

صلاح و زهد و ورع لطف کن ز من مطلب

حلال خواره چو من نیست دیگری در عصر

به روی دوست از آن می خورم شراب عنب

عجب نباشد اگر بر من اعتراض کنند

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

مرا چو وصل تو تشریف بار داد امشب

بیار باده و گوهر هرچه باد امشب

کمند زلف تو وجام باده هر دو به کف

رقیب را چه بماند به دست ، باد امشب

مگر زمانه ببخشود بر من مسکین

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

دوش آمد بر سرم سرو خرامان نیمه شب

کیست گفتم آن که می آید بدین سان نیمه شب

خود به گوش او رسید آواز من گفت آشنا

آفتابی دیده ای ناخوانده مهمان نیمه شب

بی خبر بر جستم و در پایش افتادم که چیست

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

چو عشق پرده بر افکند و عقل شد محبوب

چه باک که از آن به دیوانگی شدم منسوب

به عشق پرتو خورشید عشق می جویم

وگرنه عقل چه بیند به دیده ی معیوب

قدم چو باز نگیرم همه به دست آرم

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

قیامت است سفر کردن از دیار حبیب

مرا همیشه قضا را قیامت است نصیب

به ناز خفته چه داند که دردمند فراق

به شب چه می گذراند علی الخصوص غریب

به قهر می روم و نیست آن مجال که باز

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

زهی قدر من گر وصال حبیب

دگر باره روزی شود عن قریب

چلیپای زلفش کنم طوق حلق

چنانش پرستم که رهبان صلیب

چو مجنون به عشق و چو لیلی به حسن

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

بیمار عشق را چه مداوا کند طبیب

تعلیم عاقلانه مده گو مرا ادیب

ما توبه در مقابل عصیان نیاوریم

تمکین عاقلان ز مجانین بود عجیب

زنّار اگر ببندم و ساکن شوم به دیر

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

به وعده مده بیش از اینم فریب

که نازک دلان را نباشد شکیب

تو را هر چه می بینم از خوی تو

نمی بینم الّا ستیز و عتیب

جفا بر اسیران بی دل کنند

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

ای شب هجران تو روز حسیب

زهره ی شیران بچکد زین نهیب

جمله تویی از خودی ام وارهان

در ره من نیست به جز من حجیب

با تو نخواهم به اضافت حضور

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

ای باغبان سماع کن آواز عندلیب

رحم آر بر دل گله پرداز عندلیب

با سوز او بساز که هم بر تو واجب است

ده روزه ی رعایت اعزاز عندلیب

چون آه عاشقان ز جفای تو می رسد

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

ز من سرگشته در کویِ خرابات

چه می خواهند اصحابِ کرامات

ز فطرت نیست بیرون آفرینش

یکی گنگ و یکی صاحب مقالات

ندایِ لَن ترانی چون شنیدی

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

چون لبت مصرکی خیزد نبات

کز نباتت می چکد آبِ حیات

دوستانت ز آبِ حیوان بی نصیب

تشنگان جان داده نزدیکِ فرات

صانع از روی تو شمعی برفروخت

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

یک بوسه زان دو شکَرِ شیرین تر از نبات

ارزد به نزد من به همه ملکِ کاینات

خضر از کجا و خطِّ غبار تو از کجا

یک بوسه از لب تو و صد چشمه ی حیات

خواهد که احتراز کند از بلا خرد

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

گرم زمانه دهد از بلای عشق نجات

در فضول نکوبم دگر به هیچ اوقات

ولی نجاتِ من از عشق کی شود ممکن

گر آسمان چو زمین باز استد از حرکات

مرا نجات بود گر دهد ضلالت نور

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۵

 

ما را ز عشق کی بود ای دل به جانت نجات

روزی که نامِ عشق بر افتد ز کاینات

بگرفت چار سویِ وجودم بلایِ عشق

وز هیچ سو گریز ندارم ز شش جهات

ناممکن است کز دلِ احبابِ مهربان

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

صبح دم خیز من النوم الصّلات

چون برآمد بر کفم نه هات هات

آتشی کز ملعمه ی اشراق او

در عرق مستغرق است آب حیات

آفتاب ار می کند نسبت بدو

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

چون دردمند به حیّ علی الصّلات

ساقی به دست من ده سرمایه ی حیات

دانی که بس ثوابِ جزیل است اگر کنی

دفعِ خمارِ سخت که جز وی ست از ممات

یک دم موافقت کن و در کارِ خیر باش

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

 

گر گذر کردی بتِ ما بر دیارِ سومنات

توبه کردی بت پرست از سجده ی عزّی ولات

هیچ اگر کشف الغطایی کردی از اطرافِ سر

التفاتی هم نکردندی به چندین ترّهات

از کمالِ نفسِ انسان حاصل ست این اقتباس

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

دوستان با جگرِ تشنه رسید آب حیات

کوریِ مدّعیان را به محمّد صلوات

شکرِ حق را که نمردیم و رسیدیم به کام

عاقبت هم اثری روی نمود از دعوات

ما به فروسِ ملاقات رسیدیم و حسود

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

یاد باد آن شب که خوش کردم شبت

گر چه ناخوش کرده بد آن شب تبت

کاسه ی تب خال بر می داشتم

نفیِ تهمت را به دندان از لبت

غایبی از چشم و در گوشم بماند

[...]

حکیم نزاری
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۷۱
sunny dark_mode