گنجور

 
حکیم نزاری

ز من سرگشته در کویِ خرابات

چه می خواهند اصحابِ کرامات

ز فطرت نیست بیرون آفرینش

یکی گنگ و یکی صاحب مقالات

ندایِ لَن ترانی چون شنیدی

مکن اصرار بر طورِ مناجات

مقامِ عاشقان جایی ست بی جای

ز خود بیرون شو و رفتی به میقات

اگر عاشق نیی زفتی فسرده

وگر هستی چه می خواهی ز طامات

به دوران در میفکن خویشتن را

وگر افتاده ای هیهات هیهات

ندانم تا کی ای آسیمه سر باز

برون آیی ز دورانِ سماوات

مجاریِ دماغ ار عقل داری

بپرداز از محالات و خیالات

وگر در بندِ خویشی چاره یی کن

برون آی از خیالات و محالات

وگر بیرون شدی یک باره از خویش

شدی فی الجمله مستغرق در آن ذات

به اِلّا گر رسیدی رستی از لا

ازین جا بازدانی نفی و اثبات

نزاری زنده دل را دوست دارد

نه میّت را چون رهبان عزّی ولات

دو چشم از هرچه غیرِ اوست بربند

اگر با دوست می خواهی ملاقات

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
باباطاهر

ته که ناخوانده‌ای علم سماوات

ته که نابرده‌ای ره در خرابات

ته که سود و زیان خود ندانی

به یاران کی رسی هیهات هیهات

سنایی

هر آن روزی که باشم در خرابات

همی نالم چو موسی در مناجات

خوشا روزی که در مستی گذارم

مبارک باشدم ایام و ساعات

مرا بی خویشتن بهتر که باشم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
عطار

سحرگاهی شدم سوی خرابات

که رندان را کنم دعوت به طامات

عصا اندر کف و سجاده بر دوش

که هستم زاهدی صاحب کرامات

خراباتی مرا گفتا که ای شیخ

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۲۸۲ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مولانا

بده یک جام ای پیر خرابات

مگو فردا که فی التأخیر آفات

به جای باده درده خون فرعون

که آمد موسی جانم به میقات

شراب ما ز خون خصم باشد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه