گنجور

 
۱
۲
۳
۱۷
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

دانی چه مصلحت را بل غاغ شد بخارا

تا این ستیزه گاران بی دل کنند مارا

زین قوم در خراسان الاّ بلا نخیزد

شکلی کنید و دفعی بنشستن بلا را

گفتم از آن جماعت یاری به چنگم آید

[...]

۹ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

توبه بشکستند ما را برسرجمع آشکارا

برسرجمع آشکارا توبه بشکستند ما را

خسرو فرخنده انجم حکم کرد و کرد پی گم

دیگری را این تحکّم زهره کی بودی و یارا

متقّی مخمر نشاید کارها را وقت باید

[...]

۹ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

نه کسی که باز پرسد ز فراق یار ما را

نه غمی که می توان گفت به هر کس آشکارا

نه دلی که می پذیرد ز مصاحبان نصیحت

نه سری که بر در آرد به سکونت مدارا

نه به مردمی پیامی نه به دوستی سلامی

[...]

۹ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

به سرنمی شود از روی شاهدان ما را

نشاط و خوش دلی و عشرت و تماشا را

غلام سیم برانم که وقت دل بردن

به لطف در سخن آرند سنگ خارا را

به راستی که قبا بستن و خرامیدن

[...]

۹ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

از من چه شد که یاد نیامد حبیب را

مردم ز درد و نیست غم من طبیب را

گو رنجه کن قدم به عیادت که خوب روی

نبود بدیع اگر بنوازد غریب را

برآستان دوست مجاور بدی سرم

[...]

۹ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

رفتم و دریافتم پیر خرابات را

باز نمودم بدو کلّ مهمّات را

گفت به من ای فلان وقت همی درگذشت

بیش عبادت مکن کعبه پرلات را

سینه نه پرداخته دیده نه بردوخته

[...]

۹ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

شمع ما برخاست بنشان ای پسر مصباح را

ساقیا روح الامین با ماست در ده راح را

الصّلای خفتگان مست در ده پیش از آنک

دردمند از بام مسجد فالق الاصباح را

می بده اصحاب را تا در هم آمیزند باز

[...]

۹ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

با یادِ دوستان ندهد هیچ کس مرا

بی یادِ دوستان نرود یک نفس مرا

مشتاقِ دوستانم تا می رود نفس

هرگز ز سر برون نرود این هوس مرا

لبّیکِ دوست می زنم و مست می دوم

[...]

۹ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۰

 

به کام دل بدیدم خویشتن را

گرفتم در بر آن سیمین بدن را

به دستم داد زلفی کز نسیمش

جگر خون گردد آهوی ختن را

ببوسیدم بنا گوشی که عکسش

[...]

۹ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

به زیر طاق دو ابرو ساحرند او را

که کرده اند مسخر عموم اردو را

مرا به خیره ملامت چی می کند بد گوی

چگونه دوست ندارند روی نیکو را

به سیل دیده ی من بنگرید اگر خواهید

[...]

۹ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

کیست که چاره ای کند جانِ به لب رسیده را

باز به دست ما دهد پایِ دل رمیده را

کیست که او خبر کند یار مرا ز حال من

تا به دعا مدد دهد یارِ ستم رسیده را

هیچ خیال آن پری از نظرم نمی‌رود

[...]

۹ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

خیز ای غلام باده درافکن به جام ما

کز وصل توست گردش گردون غلام ما

گر لایق است چشمة خورشید را فلک

خورشید باده را فلکی کن ز جام ما

آن قاصد است باده که جان است مقصدش

[...]

۹ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

در خرابات گدایان ز سر ناز میا

نشنیدی و ندیدی برو و باز میا

زینهار از تو که با ساز مخالف نروی

راست می ساز چو بازآیی ناساز میا

راه ما تا نکنی قطع مقامات مپوی

[...]

۹ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

قیامت است سفر کردن از دیار حبیب

مرا همیشه قضا را قیامت است نصیب

به ناز خفته چه داند که دردمند فراق

به شب چه می گذراند علی الخصوص غریب

به قهر می روم و نیست آن مجال که باز

[...]

۹ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۵

 

ما را ز عشق کی بود ای دل به جانت نجات

روزی که نامِ عشق بر افتد ز کاینات

بگرفت چار سویِ وجودم بلایِ عشق

وز هیچ سو گریز ندارم ز شش جهات

ناممکن است کز دلِ احبابِ مهربان

[...]

۹ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

مبصّری که تواند خس از گهر بشناخت

به عشق عشق و خرد را ز یک دگر بشناخت

سفر به عشق توان کرد مرد عاشق را

خرد به کار نیاید چو این‌قدر بشناخت

دلیل عاشق عشق است و عقل پندارد

[...]

۹ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

تو را تا با تو باشد چون و چندت

نباشد راه درویشی پسندت

بروتی بر جهان زن کین زبون گیر

ندارد جز برای ریشخندت

دمی گر یا تو در سازد دگر دم

[...]

۹ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

از دلم هیچ خبر نیست ندانم که کجاست

هر کجا هست چه آید ز چنان دل که مراست

در خمِ زلفِ بتی مانده باشد محبوس

هم مگر بادِ صبا زو خبری آرد راست

اعتمادی نبود بر دلِ هر جاییِ من

[...]

۹ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

هان کجایی که ز هجرانت قیامت برخاست

فتنه بنشان که دگر باره ملامت برخاست

بی تو برخاست قیامت ز وجودم آری

هر کجا عشقِ تو بنشست قیامت برخاست

منم آن عاشقِ بیچاره مسکین که مرا

[...]

۹ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

سرو کشمر که سمر گشت ز بستان برخاست

سرو سیمین بر ما از چمن جان برخاست

این چه روی است که از گوشه برقع بنمود

که قیامت ز نهاد من حیران برخاست

خط سبزش نگرید آمده در گرد لبش

[...]

۹ بیت
حکیم نزاری
 
 
۱
۲
۳
۱۷
 
تعداد کل نتایج: ۳۲۷