سرو کشمر که سمر گشت ز بستان برخاست
سرو سیمین بر ما از چمن جان برخاست
این چه روی است که از گوشه برقع بنمود
که قیامت ز نهاد من حیران برخاست
خط سبزش نگرید آمده در گرد لبش
اینک آن خضر که از چشمه حیوان برخاست
در میان آمد و بنشست و چو بیرون شد باز
این همه فتنه از آن سرو خرامان برخاست
کفر و اسلام به هم بر زد و کی بنشیند
رستخیزی که از آن زلف پریشان برخاست
دلبرا ذره به خورشید کند میل و مرا
طمع وصل تو در سر ز پی آن برخاست
من اگر سر برود با تو به سر خواهم برد
تا نگویند به عجز از سر پیمان برخاست
نتوان از سر پیمان تو برخاست ولیک
از سر جان به تمنای تو بتوان برخاست
ذره ای مهر تو در جان نزاری بنشست
این همه ولوله از خلق قهستان برخاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یا رب این بوی خوش از روضه رضوان برخاست
یا نسیم سحر از ساحت بستان برخاست
یا ز چین سر زلفین چو شام بت من
صبحدم باد صبا غالیه افشان برخاست
بوی پیراهن یوسف مگر از جانب مصر
[...]
ای سرفراز شهی کز بن دندان چو خلال
به غلامی درت قیصر و خاقان بر خاست
به هوای چمن خلق تو جان داد به باد
هر نسیمی که از اطراف گلستان برخاست
زان سر زلف بریدند که دردورانت
[...]
قد موزون تو روزی که به جولان برخاست
هر که را بود دلی، از سر ایمان برخاست
خار خار دلم از سینه نمایان گردید
بخیه تنگ رفویم ز گریبان برخاست
شرم عشق است که پامال نگردد هرگز
[...]
فتنهٔ روز جزا در قدم جلوهٔ اوست
با قیامت قد او دست و گریبان برخاست
چون برد شمع، سرخود به سلامت بیرون؟
صبح از بزم تو، با زخم نمایان برخاست
چقدر حوصله ساز است دل آب شده
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.