از من چه شد که یاد نیامد حبیب را
مردم ز درد و نیست غم من طبیب را
گو رنجه کن قدم به عیادت که خوب روی
نبود بدیع اگر بنوازد غریب را
برآستان دوست مجاور بدی سرم
گردست امتناع نبودی رقیب را
هرگز به هرزه دامن گل کی دهد ز دست
گر هیچش اختیار بود عندلیب را
رغم عدو چه تعبیه یی ساخت زلف دوست
در جیب صبح باد روان کرد طبیب را
جز یاد دوستان نرود در مسامعم
آن به که نشنوم هذیان خطیب را
پیرانه سر چو زاهد صنعان ز دست دل
درگردن افکنم به ارادت صلیب را
استاد من معلم کُتّاب عشق بود
بیهوده می کنند ملامت ادیب را
تسلیم عشق شو چو نزاری نه معترض
نقض معلمان نرسد مستجیب را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عیبم مکن که دوست ندارم رقیب را
کز دست او به خواب نبینم حبیب را
گر من شکایتی کنم از غصه رقیب
از باغبان رسد گله ای عندلیب را
ای من غریب شهر تو دانی نه لایق است
[...]
بر قتل چون منی چه گماری رقیب را؟
ای در جهان غریب، مسوز این غریب را
دورم همی کنند ادیبان ز پیش تو
ای حورزاده، عشق بیاموز ادیب را
روی تو گر ز دور ببیند خطیب شهر
[...]
ما بی نصیب و آن همه حشمت رقیب را
از خوان رزق کس نبرد جز نصیب را
گیرم حبیب روی نماید معاینه
کو دیدهای چنان که ببیند حبیب را
چون از جفای خار بر آتش گل آب شد
[...]
روزی که پیش خویش نبینم حبیب را
دارم هزار شوق که بینم رقیب را
در پیش گل مشاهده خار می کند
چون رشک مضطرب نکند عندلیب را
دانسته ام که عارضه عشق بی دواست
[...]
مانند من سگی سر کوی حبیب را
باید کز آشنا نشناسد غریب را
دردا که دلبری نبود جز تو تا به تو
چندی کنم تلافی رشک رقیب را
آنجا که زلف و روی تو باشد نهان کند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.