نه کسی که باز پرسد ز فراق یار ما را
نه غمی که می توان گفت به هر کس آشکارا
نه دلی که می پذیرد ز مصاحبان نصیحت
نه سری که بر در آرد به سکونت مدارا
نه به مردمی پیامی نه به دوستی سلامی
نظری به حال یاران به از این کنند یارا
نه عنایتی به حالم نه حکایتی به وصلت
نه تو را به لطف یاری نه مرا به گفت یارا
نه به کیسه سیم دارم نه به عقل هنگ و سنگی
تو بری چو سیم داری و دلی چو سنگ خارا
چو غزال غمزه ای کن به سگان کویت ای جان
اثری ز مهربانی نبود دل شما را
به کرشمه ای و غمزی به اشارتی و رمزی
چه شود به دست کردن دل بی دلی نگارا
نظری و التفاتی ز تو انتظار دارم
قَدَری موافقت کن به ستیزه ی قضا را
ز سر بزرگ واری نه ز روی خرده بینی
چه شود که بر نزاری گذری کنی خدا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساس تنهایی و دوری از یار سخن میگوید. او به این مسئله اشاره میکند که نه کسی برایش از غم فراق سوال میکند و نه کسی به او تسلی میدهد. دلش از دوستیها خالی است و هیچ پیامی از دوستانش به او نمیرسد. شاعر همچنین به عدم محبت و توجه معشوق اشاره میکند و میگوید که او هیچ دلگرمی از او دریافت نمیکند. در نهایت، او از معشوقش میخواهد تا نگاهی به حال او بیندازد و قدری در برابر سختیهای زندگی همراهی کند. شاعر آرزو دارد که با محبت و دلسوزی از طرف معشوقش، احساس بیدلی و تنهایی او کاهش یابد.
هوش مصنوعی: هیچکس نیست که درباره دوری یار از ما بپرسد و هیچ غمی هم وجود ندارد که بتوانیم به راحتی و آشکارا دربارهاش صحبت کنیم.
هوش مصنوعی: نه دلهایی وجود دارند که از دوستان نصیحت را قبول کنند، و نه سرهایی که با آرامش در برابر مشکلها تسلیم شوند.
هوش مصنوعی: نه خبری از مردم و نه سلامی به دوستان، چه حالتی میتواند بهتر از این باشد که به دوستان به شکلی توجه کنیم؟
هوش مصنوعی: نه توجهی به وضعیت من داری و نه داستانی از وصالت را بازگو میکنی. نه تو از روی لطف به من کمک میکنی و نه من به تو چیزی میگویم که بتواند کمکی باشد.
هوش مصنوعی: من نه پول و ثروت دارم و نه عقل و درک خوبی، اما تو که ثروتمندی و دلت مانند سنگی محکم است.
هوش مصنوعی: ای جان، به مانند غزالی زیبا و فریبنده، در میان سگهای کوی تو حرکت کن، اما بدان که دل شما هیچ نشانی از مهربانی ندارد.
هوش مصنوعی: با یک نگاه و لبخندی، با یک اشاره یا علامتی، چه میشود که دل بیخبر و بیقرار بشود در دستان تو، ای دلبر؟
هوش مصنوعی: من منتظر نگاهی و توجهی از سوی تو هستم، پس با تقدیر و سرنوشت خوب بگذاری تا با هم هماهنگ شویم.
هوش مصنوعی: از بزرگمنشی و جلال کسی بگو که به جزئیات بیاهمیت نگاه نمیکند. چرا باید به کسی که در حال زحمت و رنج است، گذر کنی و او را مورد بیتوجهی قرار دهی؟ مراقب باش، خدا را در نظر داشته باش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بروید ای حریفان بِکِشید یار ما را
به من آورید آخر صنم گریزپا را
به ترانههای شیرین به بهانههای زرین
بکشید سوی خانه مهِ خوبِ خوشلقا را
وگر او به وعده گوید که دمی دگر بیایم
[...]
چو به ترک تاز بردی دل مستمند ما را
به کمینه بندهٔ خود به از این نگر خدا را
اگر از سر عنایت به چو من نیاز مندی
نظری کنی به رحمت چه زیان کند شما را
وگرت به خواب بینم نکنم دگر شکایت
[...]
ز شراب لعل نوشین من رند بی نوا را
مددی که چشم مستت به خمار کشت ما را
ز وجود خود ملولم قدحی بیار ساقی
برهان مرا زمانی ز خودی خود خدا را
به خدا که خون رز را به دو عالم ار فروشیم
[...]
چه رها کنی به شوخی سر زلف دلربا را
که ازو بهم برآری همه وقت حلقه ها را
به دوصد ادب برآن در چو خطاست برگذشتن
حرکات نامناسب ز چه رو بود صبا را
نشود ز گرد فتنه سر کوی دوست خالی
[...]
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را؟
که به شُکرِ پادشاهی ز نظر مران گدا را
ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
مژهٔ سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.