به کام دل بدیدم خویشتن را
گرفتم در بر آن سیمین بدن را
به دستم داد زلفی کز نسیمش
جگر خون گردد آهوی ختن را
ببوسیدم بنا گوشی که عکسش
طراوت داد برگ نسترن را
صنوبر قامتی کز رشک ساقش
به گِل درماند پا سرو چمن را
نه در پهلو که در چشمش نشاند
اگر چون گل دهد خاری سمن را
جهانی در شکر گیرد هرآن گه
که همچون پسته بگشاید دهن را
چو بنماید سر دندان به خنده
بریزد آبرو درِّ عدن را
ز بویش زنده وا باشد نزاری
به خاکش گر فرستد پیرهن را
اگر بر تربتش روزی نهد دست
بدرّد بر خود از رقّت کفن را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف عشق و زیبایی معشوق است. شاعر از لحظاتی دلنشین با محبوبش صحبت میکند و احساسات عمیق خود را به تصویر میکشد. او با شیفتگی به زلف و قامت معشوق اشاره میکند و تأثیرات شورانگیز آن را بر دل و جان خود بیان میکند. شاعر با زیباییهای طبیعت و رابطهاش با معشوق مقایسههایی انجام میدهد و عمیقاً احساس میکند که عشق، زندگی را شیرینتر و زیباتر میکند. در پایان، شاعری از حزن و اندوهی که احتمالاً با جدایی یا فقدان معشوق همراه است، مینالد.
هوش مصنوعی: من خود را به آرزوهای قلبیام سپردم و آن بدن نقرهای را در آغوش گرفتم.
هوش مصنوعی: او زلفی به دستم داد که نسیم آن، جگرم را به شدت میسوزاند و مانند آهوی ختن، به حالتی آزادم میکشاند.
هوش مصنوعی: بوسهای به گوشهای نازک زدم که تصویری از آن، تازگی و سرزندگی را به گلبرگهای نسترن بخشید.
هوش مصنوعی: درخت صنوبر با قامت بلندش، چنان زیبا و شگفتانگیز است که حتی درخت سرو هم از قد و قامت او حسادت میکند و به خاطر این زیبایی، در دل چمن غرق در گل میشود و نمیتواند به خوبی خود را نشان دهد.
هوش مصنوعی: اگرچه او در کنار من نیست، اما زیباییاش همچون گلی است که حتی میتواند درد را نیز در دل بپروراند.
هوش مصنوعی: هرگاه انسان مانند یک پسته دهنش را باز کند و سخن بگوید، دنیا به او شکر و نعمت میدهد.
هوش مصنوعی: وقتی دندانهای زیبا و خندانی نمایان شوند، زیبایی و شکوه بهشتی را به نمایش میگذارند.
هوش مصنوعی: بوی او به قدری دلانگیز و زندگیبخش است که حتی اگر کسی پیراهنش را به خاکش بفرستد، احساس زنده بودن و ارتباط با او را حفظ میکند.
هوش مصنوعی: اگر روزی بر مزارش دستی بگذاری، از شدت احساس و غم، کفن را بر خود پارهپاره خواهی کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لقب کردهست روحا خویشتن را
به دل در راه داده اهرمن را
شفیع انگیخت پیران کهن را
که نزد شه برند آن سرو بن را
برای حکم او بنهاد تن را
بسی تیمارداری کرد زن را
چو بگشایی لب شکر شکن را
لبا لب در شکرگیری سخن را
لبت گوید دلیری کن به بوسی
مرا زهره نباشد، صد چو من را
به دل آتش زدی و می دمی دم
[...]
چو ماه آراست برج خویشتن را
منور کرد با آن انجمن را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.