گنجور

 
۱
۲
۳
۵
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

تا می نمی خورم غمِ دل می خورد مرا

از دست غم هم اوست که وا می خرد مرا

یک دم به خوش دلی نزدم تا مکابره

زهد و ورع شدند حجاب خرد مرا

باشد کزین مشقت شاقم دهد خلاص

[...]

۱۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

می بیارید و به می تازه کنید ایمان را

غم جنّات و جهنم نبود رندان را

ترک خود گیر که با خود به مکانی نرسی

که در آن کوی مجالی نبود رضوان را

عاقلان را به مقامات مجانین ره نیست

[...]

۱۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

زمانه باز جوان کرد پیرزالِ جهان را

بیار می که حیات از می است پیرو جوان را

مگر تتبّعِ من می کند سحاب به نیسان

که وقفِ طرفِ چمن کرد چشم ژاله فشان را

ببین بساطِ بساتین ز گونه گونه ریاحین

[...]

۱۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

خوش بود بر طلوع صبح شراب

زود بشتاب ساقیا بشتاب

پیشتر زان که آفتاب کند

کلّه ی ما چو کوره ی پرتاب

آفتاب قدح کند روشن

[...]

۱۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

صبح دم خیز من النوم الصّلات

چون برآمد بر کفم نه هات هات

آتشی کز ملعمه ی اشراق او

در عرق مستغرق است آب حیات

آفتاب ار می کند نسبت بدو

[...]

۱۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

کنار من ز سرشک دو دیده غرقاب است

که از دو دیده سرشکم روان چو سیماب است

وداع کردم و پوشیده نیست بر عشّاق

که رستخیز قیامت وداع احباب است

انیس شیفته هم صحبت است در غم دوست

[...]

۱۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

بر من چرا وساوس شیطان به قوت است

زیرا که عقل در رهر عشاق علت است

گر بر تو نیست ظاهر و روشن نمی شود

تعیین این مقاسمه از بدو فطرت است

گرچه عنایت از طرف اکتساب نیست

[...]

۱۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

همین که از برم آن سروِ سیم بر برخاست

هزار نالهء دلسوزم از جگر برخاست

درآمد از درم اقبال چون بَرم بنشست

برآمد از سرم آتش چو از نظر برخاست

نه آتشیست که ساکن شود به آبِ سرم

[...]

۱۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

آوازه آن جمال برخاست

ما را طمعِ محال برخاست

از حسنِ جمال او خبر شد

جانم ز پیِ وصال برخاست

در دیده خیالِ وصل بنشست

[...]

۱۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

به عهد حسن تو بس فتنه کز جهان برخاست

مرا هوای تو ای ماه مهربان برخاست

مگر میان تو گفتم درآورم به کنار

نشد کنار و بسی فتنه از میان برخاست

خلیل وار توانم نشست بر آتش

[...]

۱۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

چون جمله تویی بهانه برخاست

شکل دویی از میانه برخاست

پس من ز میان برون شوم به

کاین فتنه هم از دوگانه برخاست

عشق آمد و در میانه بنشست

[...]

۱۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

جهان در سایه خورشید عشق است

نهان در سایه خورشید عشق است

یقین در ذرّه ذرّه آفتاب است

گمان در سایه خورشید عشق است

چو جنّت را طلب گاری نشان خواه

[...]

۱۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

دریغ نیست وجودم که در عذاب الیم است

دریغ صحبت یاران و دوستان قدیم است

بسی مفارقت افتد میان اهل مودت

ولی شماتت اعدا ز هر کنار عظیم است

چو در حضور بود خاطر از فراق نترسم

[...]

۱۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹

 

این تویی کت هوس باغ و سر بستان است

بی وجود تو جهان بر دل من زندان است

هیچ بر جان منت رحم نباید زنهار

دل سنگین تو گویی مگر از سندان است

قادری گر بزنی، حاکمی ار بنوازی

[...]

۱۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱

 

مرا به دیدن تو اشتیاق چندان است

که تشنه را به بیابان ، به آب حیوان است

چنان به ذکر تو مشغول خاطرم شب و روز

که ورد نام تو بالای حرز ایمان است

مگر تو یوسف گم گشته ای و من یعقوب

[...]

۱۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳

 

روزگاریست که در خاطرم آشوب فلان است

روزگارم چو سر زلف پریشانش از آن است

در همه شهر چو افسانه بگفتند زن و مرد

قصه ی ما و برانیم که از خلق نهان است

هم چنان بر عقب روی نکو می رود م دل

[...]

۱۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳

 

شراب خانه ی وحدت که انزوای من است

درو وساده ی تحقیق متّکای من است

کسی زمن نکند این سخن قبول ولی

ورای سدره اگر بشنوی سرای من است

فراز و شیب تعلق به معرفت دارد

[...]

۱۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷

 

آنجا همه شیر و انگبین است

این جا بنگر که همچنین است

ساقی غِلمانِ ماه روی اند

شیر و می و شهد و حور عین است

از مجلس ما اگر درآیی

[...]

۱۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۶

 

آخر دور ظلم و بیدادست

که جهان در تزلزل افتاده ست

روی ها در سجود بر خاک است

دست ها بر خدا به فریاد است

دل ظالم کجا و رحم کجا

[...]

۱۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۷

 

گوش بر آواز و چشمم بر درست

شور از آن شیرین‌زبانم در سرست

دلستان و دل‌ربای و دل‌فریب

جان فدای او که از جان خوش‌ترست

زلف شهرآشوب او تا شهره شد

[...]

۱۲ بیت
حکیم نزاری
 
 
۱
۲
۳
۵
 
تعداد کل نتایج: ۹۷