آوازه آن جمال برخاست
ما را طمعِ محال برخاست
از حسنِ جمال او خبر شد
جانم ز پیِ وصال برخاست
در دیده خیالِ وصل بنشست
سودا همه زین خیال برخاست
بنمود جمال و باز پوشید
تا این همه قیل و قال برخاست
غوغایِ قیامتی دگربار
از حاسدِ بد سگال برخاست
ای دوست درآ و فارغم کن
کز خویشتنم ملال برخاست
عمرم ز بس انتظار بگذشت
صبرم ز بس احتمال برخاست
عشق آمد و رستخیز حیرت
از عقل شکسته حال برخاست
پندار نزار یا قیامت
پیش از تو به چند سال برخاست
مردانه ز پیشِ خویش برخیز
اینک حُجُب از جمال برخاست
هرگز نرسد به هیچ مقصد
هر کز قدمِ رجال برخاست
در بادیهء امید باید
تشنه ز لبِ زلال برخاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باد از طرفِ شمال برخاست
معشوقه مشک خال برخاست
آشفته سهیلِ نیم خوابش
ناگه ز خمِ هلال برخاست
باز آرزویِ صبوح کردش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.