رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹
بهشت است آن ندانم یا بهار است
غلط کردم غلط، دیدار یار است
هلاک آن تنم کز نازنینی
زمین و آسمانش زیر بار است
مرا گوئی چرا شوریده شکلی
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱
چشم من چون به روی او باز است
در ندانم که بسته یا باز است
خاک فرسوده دیده و گوش است
لیک خاموش حرف و آواز است
تو در گفتگو ببند و ببین
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳
چو در دور لبش تقوی حرام است
خدایا، دور میخواران کدام است
چه گویم از حدیث زلف و رویش
چو مشرق مظهر هر صبح و شام است
یکی صیاد در دامم فکندنست
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶
مرا در دل غم جانانهای هست
درون کعبهام بتخانهای هست
ز لب مهر خموشی بر ندارم
که در زنجیر من دیوانهای هست
خراباتم ز مسجد خوشتر آید
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲
یقین ما به خیال و گمان نمیگردد
گمان آن مکنیدش که آن نمیگردد
به غیر نقش توام در نظر نمیآید
به غیر نام توام بر زبان نمیگردد
ز کفر و دین چه زنم دم که از تجلی دوست
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳
کمر تا کی بخونم آن بت نامهربان بندد
که باشم من که بر خونم چنان سروی میان بندد
شوم قربان دمی صد ره کمان ابروانش را
هلال ابرویم هر گه، که ترکش بر میان بندد
تراوش میکند راز غمش از هر بن مویم
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸
صبا هر گاه وصف آن پری کرد
همه آفاق مهر و مشتری کرد
بدست آورده بودم دامنش را
و لیکن طالع خشکم تری کرد
دلم برد و رهم بست و سرم داد
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹
گر نقاب از رخ آن صنم گیرد
ماه و خورشید را عدم گیرد
ور به بتخانه پرتو اندازد
بتکده رونق حرم گیرد
گر دو دست از دو دیده بر گیرم
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰
به من آن مه دگر امشب نسازد
گل نازک به تاب و تب نسازد
بغیر از من چنین یا رب نسوزد
بغیر از تو چنین، یا رب نسازد
از آن تار است این عالم بچشمم
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸
شورش دوشین ما از می و ساغر نبود
هیچ هوائی به جز وصل تو در سر نبود
داروی بیهوشیم مایه بیجوشیم
ساقی دیگر نداد، مطرب دیگر نبود
نیک و بد کائنات بر محک دل زدیم
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳
آن روی چون ماه آن زلف چون مار
گیرم نمائی، کو تاب دیدار
خواهی که سازی زاهد برهمن
بردار پرده بنمای رخسار
گر آن پریرو بیپرده بودی
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶
چه شور افتاده در دلها ز شیرین لعل خندانش
دریغا خضر ما شرمنده گردد ز آب حیوانش
نه از رنگ تو رنگی داشت نه از بوی تو بوئی
ز غیرت چاک زد هر سو ز صد جا، گل گریبانش
چو آن بلبل که در بستان ز سنبل آشیان دارد
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹
همه دردم همه داغم همه عشقم همه سوزم
همه در هم گذرد هر مه و سال و شب و روزم
وصل و هجرم شده یکسان همه از دولت عشقت
چه بخندم چه بگریم چه بسازم چه بسوزم
گفتنی نیست که گویم ز فراقت به چه حالم
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳
پلاس تن به بر، از دست غم قبا کردم
به این لباس برش عرض مدعا کردم
نماند حاجت کس ناروا نمیدانم
که گفت یا رب یا رب که من دعا کردم
هزار حیف ندانی که دور از تو بمن
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶
زبان در ذکر و دل در فکر آن نامهربان دارم
نمیگردد بچیزی غیر نامش تا زبان دارم
به من گر آشنا بیگانه گردد جای آن دارد
که با بیگانه، حرف آشنایی در میان دارم
خلل دارد یقین با هر که جانان را گمان کردم
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴
دست شوقی با گریبان آشنا میخواستیم
جامهٔ جان در غم عشقی فنا میخواستیم
دیده گریان، سینه سوزان، دل تپان، جان مضطرب
شکر للّه یافتیم آنچ از خدا میخواستیم
خود عیان بود آنچه میجستیم او را در نهان
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹
این نگه و چشم و زلف و رو که تو داری
با دل آسوده سنگ را نگذاری
با لبش ای لعل ناب در چه حسابی
با رخش ای آفتاب در چه شماری
از تو یکی قطره آب بحر محیط است
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱
خوشتر ز بهشتی و بهٰاری
مجموعه لطف کردگاری
در بزم مدام عیش و نوشی
در رزم تمام گیر و داری
در خشم و عتاب صلح و جنگی
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲
نمیدانی تو رسم دوست داری
نمیدانم که با جانم چه داری
مگو پیمان و عهدم استوار است
که در پیمان شکستن استواری
غمت چندانکه با ما سازگار است
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳
چه التفات به خار و خس چمن داری
که عار و ننگ ز نسرین و یاسمن داری
تمام سحر و فسونی به دلفریبی خلق
چه احتیاج به زلف و رخ و ذغن داری
مگر تلافی ما در دلت گذشته که باز
[...]