گنجور

 
رضی‌الدین آرتیمانی

پلاس تن به بر، از دست غم قبا کردم

به این لباس برش عرض مدعا کردم

نماند حاجت کس ناروا نمیدانم

که گفت یا رب یا رب که من دعا کردم

هزار حیف ندانی که دور از تو بمن

چها گذشت و چها دیدم و چها کردم

نبود غیر کمالت بهر چه کردم گوش

مه جمال تو دیدم چو چشم وا کردم

جهان ز حرف تو پر بود تا بدم خاموش

بریده باد زبانم سخن چرا کردم

به اتفاق رضی آمدم به طوف درت

تو را ندیدم آنجا و کربلا کردم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سوزنی سمرقندی

بسر هر سخنی را که ابتدا کردم

درست و راست چنان دان که من ادا کردم

بسوز سینه فرزندت ای ولی نعمت

حکیم وار ثنا گفتم و دعا کردم

پس از دعا و ثنا از عطا براندم لفظ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه