شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸ - فریده
هیچ آفریدهای به جمال فریده نیست
این لطف و این عفاف به هیچ آفریده نیست
آن سروناز هم که به باغ ارم در است
فرد و فرید هست و لیکن فریده نیست
نرگس دریده چشم به دیدار او ولی
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱ - چشم مست
برداشت پرده شمعم و پروانه پرگرفت
بازار شوق پردگیان باز درگرفت
شمع طرب شکفت در آغوش اشک و آه
ابری به هم برآمد و ماهی به برگرفت
زین خوشترت کجا خبری در زند که دوست
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳ - اشک شوق
دیر آمدی که دست ز دامن ندارمت
جان مژده دادهام که چو جان در بر آرمت
تا شویمت از آن گل عارض غبار راه
ابری شدم ز شوق که اشکی ببارمت
عمری دلم به سینه فشردی در انتظار
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵ - دستم به دامانت
نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت
که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت
تحمل گفتی و من هم که کردم سالها اما
چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت
چو بلبل نغمه خوانم تا تو چون گل پاکدامانی
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷ - دیوان و دیوانه
یا رب مباد کز پا جانان من بیفتد
درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد
من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست
درد آن بود که از پا درمان من بیفتد
چشمم به چشمش افتاد اما نبود چشمی
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵ - درس محبت
روشنانی که به تاریکی شب گردانند
شمع در پرده و پروانه سرگردانند
خود بده درس محبت که ادیبان خرد
همه در مکتب توحید تو شاگردانند
تو به دل هستی و این قوم به گل میجویند
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹ - جلوه جانانه
شمعی فروخت چهره که پروانهٔ تو بود
عقلی درید پرده که دیوانهٔ تو بود
خم فلک که چون مه و مهرش پیالههاست
خود جرعهنوش گردش پیمانهٔ تو بود
پیر خرد که منع جوانان کند ز می
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱ - بازار شوق
یاد آن که جز به روی منش دیده وا نبود
وان سست عهد جز سری از ما سوا نبود
امروز در میانه کدورت نهاده پای
آن روز در میان من و دوست جا نبود
کس دل نمیدهد به حبیبی که بیوفاست
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴ - روزهشکن
تا دهن بستهام از نوشلبان میبرم آزار
من اگر روزه بگیرم رطب آید سر بازار
تا بهار است دری از قفس من نگشاید
وقتی این در بگشاید که گلی نیست به گلزار
هرگز این دور گل و لاله نمیخواستم از بخت
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰ - گله عاشق
آتشی زد شب هجرم به دل و جان که مپرس
آن چنان سوختم از آتش هجران که مپرس
گلهای کردم و از یک گله بیگانه شدی
آشنایا گله دارم ز تو چندان که مپرس
مسند مصر ترا ای مه کنعان که مرا
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹ - حراج عشق
چو بستی در به روی من به کوی صبر رو کردم
چو درمانم نبخشیدی به دردِ خویش خو کردم
چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو
به خود باز آمدم نقش تو در خود جستوجو کردم
خیالت سادهدلتر بود و با ما از تو یکروتر
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱ - خمار انتظار
شب گذشته شتابان به رهگذار تو بودم
به جلد رهگذر اما در انتظار تو بودم
به سایههای گریزان شبیه بودم و چون باد
به خوی وحشی و با وحشت و فرار تو بودم
نیامدی که دل من در اختیار من آری
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶ - نگین گم شده
گلچین که آمد ای گل من در چمن نباشم
آخر نه باغبانم شرط است من نباشم
ناچار چون نهد سر بر دامن گلم خار
چاکم بود گریبان گر در کفن نباشم
عهدی که رشته آن با اشک تاب دادی
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳ - تو بمان و دگران
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران
رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲ - گلهٔ خاموش
کس نیست در این گوشه فراموشتر از من
وز گوشهنشینان تو خاموشتر از من
هرکس به خیالیست همآغوش و کسی نیست
ای گل به خیال تو همآغوشتر از من
می نوشد از آن لعل شفقگون همه آفاق
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰ - غزال رمیده
نوشتم این غزل نغز با سواد دو دیده
که بلکه رام غزل گردی ای غزال رمیده
سیاهی شب هجر و امید صبح سعادت
سپید کرد مرا دیده تا دمید سپیده
ندیده خیر جوانی غم تو کرد مرا پیر
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷ - شاهد گمراه
راه گم کرده و با روی چو ماه آمدهای
مگر ای شاهد گمراه به راه آمدهای
باری این موی سپیدم نگر ای چشم سیاه
گر به پرسیدن این بختْ سیاه آمدهای
کشته چاه غمت را نفسی هست هنوز
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱ - ماه بر سر مهر
چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی
چه شد که شیوهٔ بیگانگی رها کردی
به قهر رفتن و جور و جفا شعار تو بود
چه شد که بر سر مهر آمدی وفا کردی
منم که جور و جفا دیدم و وفا کردم
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰ - خال برنده
دستی که گاه خنده به آن خال میبری
ای شوخ سنگدل دلم از حال میبری
هرکس به نرد حسن تو زد باخت پس بگو
دست از حریف خویش بدان خال میبری
چالی فتد به گونهات از نوشخند و دل
[...]