یا رب مباد کز پا جانان من بیفتد
درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد
من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست
درد آن بود که از پا درمان من بیفتد
چشمم به چشمش افتاد اما نبود چشمی
کز برق آن شرر در ارکان من بیفتد
یک عمر گریه کردم ای آسمان روا نیست
دردانهام ز چشم گریان من بیفتد
ماهم به انتقام ظلمی که کرده با من
ترسم به درد عشق و هجران من بیفتد
دور فلک فکنده در چاهم و عجب نیست
ماهش به دور آه و افغان من بیفتد
از گوهر مرادم چشم امید بسته است
این اشک نیست کاندر دامان من بیفتد
من خود به سر ندارم دیگر هوای سامان
گردون کجا به فکر سامان من بیفتد
دست خیال یازد شب در کمند مهتاب
رستم اگر به چاه زندان من بیفتد
خواهد شد از ندامت دیوانه شهریارا
گر آن پری به دستش دیوان من بیفتد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و درد ناشی از آن سخن میگوید. او به شدت متأثر است و آرزو میکند که مشکلات و دردهای عشقش به جای محبوبش بر او بیفتد، زیرا او تنها امیدش را در وجود معشوق میبیند. شاعر از گریه و رنجی که به خاطر معشوق متحمل شده، صحبت میکند و به نحوی ترس از هجران و دوری را نیز ابراز میکند. در نهایت، او احساس ضعف و بیسازمانی میکند و نگران است که مشکلات زندگیاش او را از پا بیندازد و این دردی باشد بر دوش او. شعر به عمق احساسات عاشقانه و ندامت نسبت به دوری و جدایی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: خداوند نگذار که درد و رنج محبوبم به او برسد، کاش تمام آن سختیها به من منتقل شود.
هوش مصنوعی: وقتی که از پا بیفتم، او تنها کسی است که میتواند درد من را درمان کند. اما درد واقعی من این است که اگر او از پا بیفتد، دیگر نمیتوانم به کمک او امیدوار باشم.
هوش مصنوعی: چشمانم به چشمان او برخورد کرد، اما هیچ چشمی نبود که از پرتو آن درخشش، به وجود من تاثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: مدت طولانی است که برای دردهای خود گریه کردهام، ای آسمان، نادرست است که فرزند محبوب من به خاطر اشکهای من از چشمانم بیفتد و دور شود.
هوش مصنوعی: من نگرانم که برای انتقام از ظلمی که به من کرده، دلم به درد عشق و جدایی بیفتد.
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر در زندگی من به گونهای است که باعث شده تا از آن چه بر من میگذرد، حسرت و افسوس بخورم، و طبیعی است که این غم و اندوه باعث نگریستن به ماه و زیباییهایش هم بیفتم.
هوش مصنوعی: من به آرزوی خود امید دارم و این اشک نیست که بر دامن من بریزد.
من خودم هم به فکر سر و سامان دادن زندگی خودم نیستم، چه انتظار از فلک که به فکر من باشد؟
هوش مصنوعی: خود را در دنیای خیال و رویا میبینم که شبها در دام روشنایی ماه گرفتار میشوم؛ اگر که رستم، قهرمان افسانهای، به چاه زندانی من بیفتد.
هوش مصنوعی: اگر روزی دیوانه شهریار از پشیمانی به حال بیافتد، او را به خاطر تصاحب آن پری زیبا دچار دردسر خواهد کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.