امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱۴
ای سرم را به خاک پات نیاز
عاشقی را ز سر کنم آغاز
جان ز نازت نمی شکیبد و نیست
چاره ای چون برآمده ست نیاز
گفتی، از من نهاد مکن رازت
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱۷
گشادی چشم خواب آلود را باز
در فتنه به عالم کرده ای باز
به دور ماه رویت زلف شبرو
پریشان کاری اکنون کرد آغاز
خط سبزت، اگر نه خضر وقت است
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱۸
بر جان من شکسته دل باز
کردی تو شراب خوردن آغاز
جانا، مخور این قدح که مستی
لب را بزن و به من بده باز
شد نوبت شربت پسینم
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۶
افتادگان راه توییم از سر نیاز
دستی بگیر و در قدمت سر ز ما بباز
شمع جهانفروز تویی در جهان، ولی
ماییم از برای تو در سوز و در گداز
از ما چه احتراز نمودی که در جهان
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۷
کجا بود من مدهوش را حضور نماز!
که کنج کعبه ز دیر مغان ندانم باز
مرا مخوان به نماز،ای امام و وعظ مگوی
که از نیاز نمی باشدم حضور نماز
چو صوفی از می صافی نمی کند پرهیز
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳۰
نازنینان و چاربالش ناز
خاکساران و آستان نیاز
جور و خواری کشیدن از محبوب
خوش تر است از هزار نعمت و ناز
گوش مجنون و حلقه لیلی
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - امیر خسرو در قرآن السعدین شرح میدهد که چون سلطان به «خان جهان» اقطاع «اوده»را عطا کرد ، وی با «خان جهان» در انجا ماند
خان جهان ، حاتم مفلس نواز
گشت باقطاع «اودهٔ» سرفراز
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - مگر آرزوی دیدن ما در و دوستان و خویشان او را باز به دهلی آورد:
دیده نهادم به هزاران نیاز
بر قدم مادر آژرم ساز
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - سلطان کیقباد، گر چه جوان عشرت پسند و عیاش بود مگر از فهم شعر بی بهره نبود وامیر خسرو را صله داد و مکلف به نظم آوردن شرح دیدار او سال پیش بین پسر و پدر (کیقباد و ناصرالدین محمود) نمود، زیرا امیر خسرو خود گواه آن وقایع بود که، آن زمان سبب استحکام اوضاع سلطنت هند گردید در قران السعدین میگوید:
من که بوم داعی مدحت طراز؟
تا چو توئی را به من آید نیاز؟
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶ - از اینجاست که از مدح کردن اظهار بیزاری و از اهل زمانه گله میکند
نیت آن دارم ازین پس به راز
کز در شه نیز شوم بینیاز
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۳ - جواب پسر
کای به رخم چشم جفا کرده باز
دیدهٔ مهر تو برویم فراز
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۹ - (اندرز پدر به پسر)
کای پسر! از مُلک و جوانی مناز
ناز بدو کن که شد او بینیاز
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۰ - (وداع پدر و پسر )
آنچه بد از مصلحت ملک راز
یک بد گر هر دو نمودند باز
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۰ - (وداع پدر و پسر )
گریه همی کرد زمانی دراز
سوی پدرداشته چشم نیاز
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۲ - ( رسیدن کیقباد به دهلی )
نغمهٔ مطرب زگلوگاه ساز
گوش نیوشنده همی کرد باز
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۸ - در صفت موسم گرمای هند
شب شده چون روز وی اندر گداز
روز چو شبهای زمستان دراز
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۹ - در وصف کشتی هندی
بسته به زنجیر مسلسل دراز
بحر روان زو شده زنجیر ساز
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۳ - تنسیق الصفات
باد! همه وقت، به شادی و ناز
باده کش و خصم کش و بزم ساز
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷۱ - عرض صحیفهٔ طولانی نصیحت، پیش ضمیر ملهم سلطان، که نسخهایست صحیح از لوح محفوظ حفظ الله تعالی عن التلویح السو
به همت آسمان را قلعه کن باز
به ملک خشکی و تری مکن ناز
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷۳ - در سبب نظم این جواهر که زمرد وصف خضر خان واسطهٔ عقد اوست
ز تو خواهم که این افسانهٔ راز
که کرد، از رخنهای سینه، در باز