گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

رخش طلب کرد شه کام گار

شد بگهٔ چاشت به دولت سوار

از روش پیل کران تا کران

سر به سر اندام زمین شد گران

صف سیاه از علم سرخ و زرد

نسخهٔ دیباچهٔ نوروز کرد

شه به ته چتر سیه می چمید

اول شب صبح دوم می‌دمید

شاه به دروازهٔ دولت شتافت

داد به دروازه گشادی که یافت

نغمهٔ مطرب زگلوگاه ساز

گوش نیوشنده همی کرد باز

ماه وشان چرخ زنان پای کوب

گشته به مو از ره شه خاکروب

بس که فشاندند ز هر سو نثار

فرش زمین شد ز در شاهوار