امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱
خوش خلعتی است جسم ولی استوار نیست
خوش حالتی است عمر ولی پایدار نیست
خوش منزلی است عرصهٔ روی زمین دریغ
کانجا مجال عیش و مقام قرار نیست
دل در جهان مبند که کس را ازین عروس
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲ - قصیده
مرد همه جا سر کار به
شخص معطل خجل وخوار به
بهرهٔ مقصود چو بی رنج نیست
کاهل بیکار به پیکار به
مرد که شبلی نشود گاه کار
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - قصیدهٔ دریای ابرار «این تلخ می که هست دل مرده را حیات زهر است در دهان حریفان بد فعال»
کوس شه خالی و بانک غلغلش درد سر است
هر که قانع شد به خشک و تر شه بحر و بر است
تا ز هر بادی به جنبی ، پا به دامن کش چو کوه
کادمی مشتی غبار و عمر باد صرصر است
شکرگو ، ار فقر نفست را کشد ، زیرا خلیل
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴ - زمان ارکان هر دو بار باز هم روبرو شدند و از هر دو جانب شاعران قصیدهها سرودند قصیدهٔ معروف امیر خسرو شاید در همین مجالس قرائت شده باشد:
زهی ملک خوش چون دو سلطان یکی شد
زهی عهد خوش چون دو پیمان یکی شد
دو چتر از دو سو سر برآورد از در
زمین زان دوابر در افشان یکی شد
پسر پادشاه و پدر نیرسلطان
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵ - امیر خسرو نزد سلطان کیقباد رسید قصیدهٔ مدحیه را شاید درین ایام به وی تقدیم داشته باشد:
منت ایزد را که شه بر تخت سلطانی نشست
در دماغ سلطنت باد سلیمانی نشست
شه معزالدین و الدنیا که از دیوان غیب
نام او برنامهٔ دولت به عنوانی نشست
کیقباد ، آن گوهر تاج کیان کز زخم تیغ
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - اشعار حاوی و قایع تاریخی از قران السعدین (حاوی مجمل کتاب ) مجموع عنوانهای فصول مثنوی و قران السعدین که ضمنا فهرست مندرجات کتاب میباشد نیز بذات خود یک قصیدهٔ مستقل میشود و آنرا در اینجا میریم :
شکر گویم که به توفیق خداوند جهان
بر سر نامه ز توحید نوشتم عنوان
نام این نامهٔ والاست «قران السعدین»
کز بلندیش به سعدین سپهر ست قران
در تضرع به در حق که گنهکاران را
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - امیر خسرو در قرآن السعدین شرح میدهد که چون سلطان به «خان جهان» اقطاع «اوده»را عطا کرد ، وی با «خان جهان» در انجا ماند
با علم فتح دران راه دور
سایه فشان شد بحد« کنت پور»
خان جهان ، حاتم مفلس نواز
گشت باقطاع «اودهٔ» سرفراز
از کف جود و کرم حق شناس
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - مگر آرزوی دیدن ما در و دوستان و خویشان او را باز به دهلی آورد:
من ز پی شرم خداوند خویش
رفته ز جای خود و پیوند خویش
مادر من پیرزن سبحه سنج
مانده به دهلی ز فراقم به رنج
روز و شب از دوری من بیقرار
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - سلطان کیقباد، گر چه جوان عشرت پسند و عیاش بود مگر از فهم شعر بی بهره نبود وامیر خسرو را صله داد و مکلف به نظم آوردن شرح دیدار او سال پیش بین پسر و پدر (کیقباد و ناصرالدین محمود) نمود، زیرا امیر خسرو خود گواه آن وقایع بود که، آن زمان سبب استحکام اوضاع سلطنت هند گردید در قران السعدین میگوید:
بعد دو روزی که رسیدم ز راه
زآمدنم زود خبر شد به شاه
حاجبی آمد بشتابندگی
داد نویدم به صف بندگی
شه چو در چیدهٔ من دیده تر
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - اینک شاعر بیان می کند که چسان قران السعدین را به نظم آورد:
از درشه با همه شرمندگی
آمدم اندر وطن بندگی
خم شده از بارگهر گردنم
فرض شده خدمت شه کردنم
گوشه گرفتم ورق دل به دست
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - چنان بنظر میرسد که آن سلطان عشرت طلب و هردم خیال، به این کتاب توجه نکرد و آن همه زر را که وعده کرده بود به امیر خسرو نداد، مگر امیر خسرو ازینکه مثنوی دلانگیزی گماشته است ، خرسند بود:
گر چه شد از بهر چنین نامهای
داد مرا گرمی هنگامه ای
ناز پی آن شد قلم سحر سنج
کز پی آین مار نشینم به گنج
من که نهادم ز سخن گنج پاک
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶ - از اینجاست که از مدح کردن اظهار بیزاری و از اهل زمانه گله میکند
گرمی دل نیست چو حاصل مرا
سرد شد از آب سخن دل مرا
تاکی از ین شیوه به ننگی شوم
بیغرض آماج خدنگی شوم
تام گدائی کنم اسکندری
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - (امیر خسرو ، درطی زندگی دور و دراز خویش باین توبه که در نزدیکی چهل سالگی کرده پابند نمیماند، چنانکه دربیان سرگذشت او خواندیم ) با این هم، امیر خسرو آرزوی واثق داشته تا در قران السعدین تازگیهای ادبی بیارد:
چند گهم بود به دل این خیال
تازه کنم هر صفتی را جمال
بود در اندیشه من چند گاه
کز دل دانندهٔ حکمت پناه
چند صفت گویم و آبش دهم
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - عزم وی ، بر ایجاد گری ، درین ابیات شرح یافته :
آنچه زسر جوش دل نقشبند
معنی نو بود و خیال بلند
موئی به مویش به هنر به بختم
پخته و سنجیده درو ریختم
و صف نه زان گو نه شد از دل برون
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹ - محض به سخن شناسان حق خورده گیری را قایل است:
آن که شنا سندهٔ این گوهر ست
گر همه نفرین کندم در خورست
وان که به تقلید نشست اندرین
نشنوم، ار خود کندم آفرین !
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - گر چه در پایان سرودن این اشعار بخود چنین خطاب کرده بود:
لیک اگر پند من آری به گوش
مصلحت آن ست که مانی خموش
چل شد و درین جهت آمد نشست
پیش مبین بیش که افتی به شست
تو بت توبهست ، گرانی مکن
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - امیر خسرو، در ایام نگاشتن اشعار قران السعدین هنوز مثنویهای خمسه را به جواب خمسه زنی می ننوشته است خود ملتفت است که این مثنوی او بر سبک نظامی است و آن استاد بزرگ را میستاید:
ور هوس مثنویات در دل است
حل کنم این بر تو که بس مشکل است
وز روشی کز تو نیاید مرو
گفت بَدَم مشنو و نیکو شنو
نظم «نظامی» به لطافت چو دُر
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۲ - استاد دیگر، سعدی را نیز میستاید:
ور غزلت یاد جوانی دهد
وز خوشی طبع، نشانی دهد
تنزن ازآن هم که کسان گفتهاند
هر چه تو گویی، به ازآن گفتهاند
نوبت سعدی که مبادا کهن
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳ - (در پی این فهرست منظوم ابیات گزیدهای را از حمد، مناجات، نعت و معراج میآریم که محسنات معنوی عمده دارد) حمد:
حمد خداوند سرایم نخست
تا شود این نامه به نامش درست
واجب اول به وجود قدم
نی به وجودیکه بود از عدم
نور فزای بصر دوربین
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۴ - مناجات
من که به حکم تو درین کارگاه
از عدم این سو ، زدهام بارگاه
به که چو آوردی و بازم بری
هم به سوی خویش فرازم بری
سر مرا چون همه دانندهای
[...]