گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

منت ایزد را که شه بر تخت سلطانی نشست

در دماغ سلطنت باد سلیمانی نشست

شه معزالدین و الدنیا که از دیوان غیب

نام او برنامهٔ دولت به عنوانی نشست

کیقباد ، آن گوهر تاج کیان کز زخم تیغ

باج ایران بستد و برتخت تورانی نشست

چون به تخت سلطنت بنشستی از حکم ازل

تا ابد بنشین که آنجا هم تو میدانی نشست

زان کمرهای مرصع کز تو بر بستند خلق

هر بزرگی تا کمر در گوهر کانی نشست

ابر صد بار آبروی خویش را بر خاک ریخت

پیش ابر دست تو کاندر در افشانی نشست

بر در قصر چو فردوس تو رضوان بهشت

شاخ طوبی را عصا کرد و به دربانی نشست

دید قصر شاه را با برج جوزا هم کمر

بنده خسرو چون عطارد در ثنا خوانی نشست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سید حسن غزنوی

شاه شاهان جهان بر تخت سلطانی نشست

مردم چشم سلاطین در جهانبانی نشست

منت ایزد را که از نامش نشان خسروی

بر طراز جامه رفت وبر زر کانی نشست

منت ایزد را که باری هم شهنشاهی به حق

[...]

سلیم تهرانی

کی توان در عشق، بی سامان حیرانی نشست؟

آنچنان در گوشه ای بنشین که بتوانی نشست

خاک خلعت خانه ی عالم اگر بر باد رفت

گرد کی بر گوشه ی دامان عریانی نشست؟

کاروان عیش را زین خاکدان ره بسته شد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه