چادر و روی‌بند خوب نبود

زن چنان مستمند خوب نبود

جهل اسباب عافیت نشود

زن روبسته‌تربیت نشود

کار زن برتر است از این اسباب

[...]

زن‌شناسم به روی همچو نگار

مالک ملک و درهم و دینار

مشربی باز و فکرتی روشن

بی عقیدت به گلخن و گلشن

شوهری زشت و ابله و بدخو

[...]

نیز دانم زنی ثقیل وگران

در عزای حسین‌، جامه‌دران

خاندانش مقدس و مومن

شوی برنا و خود کثرالسن

پای‌بند امید و بستهٔ بیم

[...]

راست خواهی زنان معمایند

پیچ در پیچ و لای بر لایند

زن بود چون پیاز تو در تو

کس ندارد خبر ز باطن او

نیست زن پای‌بند هیچ اصول

[...]

بامدادان به ساحت گلزار

بنگر آن جلوهٔ گل پر بار

گویی آن رنگ و بو وسیلهٔ اوست

تا کشد جرعه‌ای ز ساغر دوست

گل که پروانه را به خویش کشد

[...]

دو شعور است در نهاد بشر

آن غریزی و این به علم و خبر

آن نهانست و این دگر پیدا

و آن نهانی بود به امر خدا

آن شعوری که از برون در است

[...]

بود روزی شهید بنشسته

درکتبخانه در به رخ بسته

نسخها چیده از یمین و یسار

بود سرگرم سیر آن گلزار

ناگه آمد ز در، گرانجانی

[...]

شاه جهان‌، پهلوی نامدار

ای ز سلاطین کیان یادگار

خنجر بران تو روز هنر

هست کلید در فتح و ظفر

تیغ کجت چون زپی نظم خاست

[...]

پادشها قصهٔ پاکان شنو!

شمه‌ای از حال نیاکان شنو

جمله نیاکان تو ایرانی‌اند

جز پسر بهمن و دارا نیند

از عقب دولت سامانیان

[...]

به‌به از این عهد دل‌افروز نو

عصر نو و شاه نو و روز نو

پادشها! از پس ده قرن سال

قرن تو را داده شرف‌، ذوالجلال

تاج کیان تا به تو خسرو رسید

[...]

پهلویا! یاد ز میراث کن

مدرسهٔ پهلوی احداث کن

پهلوی آموخته اهل فرنگ

خوانده خط‌ پهلوی از نقش سنگ

سغدی و میخی و اوستا همه

[...]

ای مگس‌، ای دشمن نوع بشر

ای همه از عقرب و افعی بتر

در ره و در خانه و صحرا و باغ

موجب دردسر و موی دماغ

قصهٔ پتیاره و مرگ سیاه

[...]

بشنوی ار گفتهٔ پیر مغان

گیری ازین دیو چه آه و فغان

خلقتش از دیو شد این‌ شوم ذات

کشتن وی زان بود از واجبات

مؤبدی این قصهٔ خرفستران

[...]

دعوت او مسکن پر چرک تست

مسکن پر چرک تو از شرک تست

پاکی و پاکیزگی از دین بود

مشرک و بیدین سگ چرکین بود

چون مگس از اهرمن آمد پدید

[...]

بود در بصره جوانی ز اعراب

شده از عشق بتی مست و خراب

دختری آفت دل‌، غارت دین

غمزه‌اش در ره جان‌ها به کمین

چشم جادوش به کفر آغشته

[...]

خواستگار آمد و با رنج دراز

خوانده‌ شد خطبه ‌و شد عقد فراز

خیمه کشت ازگل روبش گلشن

ناقه کشتند و شد آتش روشن

زان عروسی و از آن دامادی

[...]

پیرزن صبر نمودی به جفاش

باکس آن راز نمی کردی فاش

لیک آن دختر غدار پلید

کرد با شوی شبی رازپدید

گفت مام تو مرا کشت ز غم

[...]

بیشه‌ای بود در آن نزدیکی

شهره در موحشی و تاریکی

بود معروف به وادیّ سباع

واندر آن از دد و از دام انواع

وادیئی‌ هول و خطرناک و مخوف

[...]

شد سوار شتر آن کهنه حریف

مادر خویش گرفته به ردیف

راند جمازه و آن مام نژند

اندر آن وادی تاریک فکند

نان و آبی بنهادش به کنار

[...]

شیرمردی ز سواران دلیر

که ‌بدی پیشهٔ او کشتن شیر

پدر اندر پدرش گُرد و سوار

همه دهقان‌منش وشیر شکار

جعبه پر تیر و بزه کرده کمان

[...]