خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱
سبحان من تقدّس بالعزّ و الجلال
سبحان من تفرّد بالجود و الجمال
آن مالکی که ملکت او هست بر دوام
وان قادری که قدرت او هست بر کمال
سلطان بی وزیر و جهاندار لم یزل
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲
مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مرا
چون شدم صید تو برگیر و نگهدار مرا
اگرم زار کشی میکش و بیزار مشو
زاریم بین و ازین بیش میازار مرا
چون در افتاده ام از پای و ندارم سر خویش
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۳
بگذر ای خواجه و بگذار مرامست اینجا
که برون شد دل سرمست من از دست اینجا
چون توانم شد از اینجا که غمش موی کشان
دلم آورد و بزنجیر فروبست اینجا
تا نگوئی که من اینجا ز چه مست افتادم
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۴
خرقه رهن خانه ی خمّار دارد پیر ما
ای همه رندان مرید پیر ساغر گیر ما
گر شدیم از باده بدنام جهان تدبیر چیست
همچنین رفتست در عهد ازل تقدیر ما
سرو را باشد سماع از ناله ی دلسوز مرغ
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۵
آنک بر هر طرفی منتظرانند او را
ننگرد هیچ که خلقی نگرانند او را
سرو را بر سر سرچشمه اگر جای بود
جای آن هست که بر چشم نشانند او را
حیف باشد که چنان روی ببیند هر کس
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۶
بگوئید ای رفیقان ساربان را
که امشب باز دارد کاروان را
چو گل بیرون شد از بستان چه حاصل
ز غلغل بلبل فریاد خوان را
اگر زین پیش جان می پروریدم
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۷
چو در گره فکنی آن کمند پرچین را
چو تاب طرّه به هم برزنی همه چین را
به انتظار خیال تو هر شبی تا روز
گشوده ام در مقصوره ی جهان بین را
کجا تو صید من خسته دل شوی هیهات
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۸
ای به ناوک زده چشم تو یکاندازان را
کشته افعی تو در حلقه فسونسازان را
جان ز دست تو ندانم به چه بازی ببرم
پشّه آن نیست که بازیچه دهد بازان را
دل چو دادم به تو عقلم ز کجا خواهد ماند
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۹
بده آن راحِ روانپرورِ ریحانی را
که به کاشانه کشیم آن بتِ روحانی را
من به دیوانگی ار فاش شدم معذورم
کان پری صید کند دیو سلیمانی را
سر به پای فَرَسَش درفکنم همچون گوی
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۰
من مستم و دل خراب جان تشنه و ساغر آب
برخیز و بده شراب بنشین و بزن رباب
ای شام تو بر سحر وی شور تو در شکر
در سنبله ات قمر در عقربت آفتاب
بر مشک مزن گره بر آب مکش زره
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱
رفت دوشم نفسی دیدهٔ گریان در خواب
دیدم آن نرگس پر فتنهٔ فتّان در خواب
خیمه بر صحن چمن زن که کنون در بستان
نتوان رفت ز بوی گل و ریحان در خواب
بود آیا که شود بخت من خسته بلند
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۲
ای جان من بیاد لبت تشنه بر شراب
هر دم بجام لعل لبت تشنه تر شراب
در ده قدح که مردم چشمم نشسته است
در آرزوی نرگس مست تو در شراب
ما را ز جام باده لعلت گزیر نیست
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۳
ساقی سیمبر بیار شراب
مطرب خوش نوا بساز رباب
مست عشقیم عیب ما مکنید
فاتقوا الله یا اولی الالباب
عقل چون دید اهل میکده را
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۴
ای لب میگون تو هم شکر و هم شراب
وی دل پرخون من هم نمک و هم کباب
خطّ و لب دلکشت طوطی و شکرّستان
زلف و رخ مهوشت تیره شب و ماهتاب
موی تو و شخص من پر گره و پرشکن
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۵
هرکه در عهد ازل مست شد از جام شراب
سر ببالین ابد باز نهد مست و خراب
بیدلان را رخ زیبا ننمائی بچه وجه
عاشقانرا ز در خویش برانی ز چه باب
می پرستان همه مخمور و عقیقت همه می
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۶
ای دل نگفتمت ز زلفش عنان بتاب
کاهنگ چین خطا بود از بهر مشک ناب
ای دل نگفتمت ز لعلش مجوی کام
هر چند کام مست نباشد مگر شراب
ای دل نگفتمت که به چشمش نظر مکن
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷
پیش صاحبنظران ملک سلیمان بادست
بلکه آن است سلیمان که ز ملک آزادست
آن که گویند که بر آب نهاد است جهان
مشنو ای خواجه که چون درنگری بر بادست
هر نفس مهر فلک بر دگری میافتد
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸
حسن تو نهایت جمالست
لطف تو بغایت کمالست
با زلف تو هر که را سری هست
سر در قدم تو پایمالست
بی روی تو زندگی حرامست
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۹
ترا با ما اگر صلحست جنگست
نمی دانم دگر بار این چه ینگست
به نقلی زان دهان کامم برآور
نه آخر پسته در بازار تنگست
چرا این قامت همچون کمانم
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۰
باغ و صحرا با سهی سروان نسرین بر خوشست
خلوت و مهتاب با خوبان مه پیکر خوشست
غنچه چون زر دارد ار خوش دل بود عیبش مکن
راستی را هر چه بینی در جهان بارز خوشست
کاشکی بودی مرا شادی اگر دینار نیست
[...]